شهر نگران آدم هایش نیست گزارش روزنامه ایران از تضییع حقوق شهروندی
نویسنده: حسن فرامرزی
روزنامه ایران - شماره 4330 - 14/7/88
گروه اجتماعی - آیا شهروند یک عدد همردیف مجموعه های بی روحی از صفر ساختمان ها، ایستگاه های مترو، بزرگراه ها، خیابان ها و خودروهای یک شهر است؟ اگر شهروندان بدیهی ترین عامل برپایی شهرها هستند، چرا احساس می کنیم شهر به جای شهروند نشسته است،
به گونه ای که جسم و روح و ذهن او را همسو با مناسباتش می سازد و با پاک کن نامرئی اش شان شهروند را آنقدر پاک می کند تا فضاهای کالبدی بیشتر مجال ظهور و خودنمایی بیابند.
وقتی در یک پیاده روی کوتاه 200 متری چهار بار مجبور می شوید به خیابان بروید و با خودروها مصاف کنید، چه حسی دارید؟ بار اول به خاطر خودرویی که در عرض پیاده رو متوقف شده است، بار دوم به خاطر نخاله ها و مصالح ساختمانی، بار سوم حفاری...
اگر همان جا در پیاده رو بایستید و استدلال کنید من خودرو نیستم که به خیابان بروم، این حق من است که بتوانم در پیاده رو قدم بزنم، فکر می کنید چقدر طول می کشد این موانع از سر راه شما برداشته شود؟ اصلاً شهروندان چه فکری درباره شما می کنند؟ شگفت آن که گاهی در تهران اصلاً پیاده رویی وجود ندارد و در خانه با چند سانتیمتر ارفاق به خیابان باز می شود، یعنی اگر کسی از خانه اش بیرون آمد، حتماً باید خودرویی داشته باشد وگرنه بدون سپر آهنی هر آن احتمال حادثه می رود.
ما چه حقی داریم که منظرهای شهری را ببندیم؟
یکی از جدی ترین معضلات حقوق شهروندی در کلانشهرها بویژه تهران در بسته شدن منظرها و محروم کردن شهروندان از حق برخورداری چشم اندازهای شهری است.
چند روز پیش برای عیادت از بیماری به طبقه یازدهم بیمارستانی رفته بودم. ظاهراً به خاطر مصلحت های پزشکی و بهداشتی به ما اجازه ندادند دسته گلی به اتاق ایشان ببریم. پنجره اتاق بیمار مشرف به شمال تهران بود، اما کاش اصلاً پنجره ای وجود نداشت، چرا که چیزی جز مکعب مستطیل های کوچک و بزرگ که مثل قارچ از دل زمین بیرون آمده بود، دیده نمی شود. وقتی خودم را جای آن بیمار بدحال گذاشتم که قرار بود به خاطر پیوند کلیه و ترمیم شکستگی استخوانی سه ماه در بیمارستان بستری شود، احساس خفگی کردم.
مدیر گروه شهرسازی و استادیار برنامه ریزی شهری و منطقه ای دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهیدبهشتی تهران در این باره می گوید: ما پیش از آن که تصمیمات کلانشهری را به مرحله عمل دربیاوریم برآوردی از آثار و نتایج آن نداریم. ما می گوییم در فلان منطقه شهر یک برج 30 طبقه ساخته شود اما نمی گوییم آثار و تبعات ساخت این برج بر شهر چیست؟ امروز یک برج 30 طبقه، فردا برج 40 طبقه، پس فردا برج 50 طبقه، قطاری از برج های کوچک و بزرگ راه می اندازیم و آخر سر هم چشم باز می کنیم می بینیم با همین برج ها تمام منظر البرز زیبا را بسته ایم، در حالی که این منظر حق شهروندی مردم است، همچنان که حظ از دریا و کوه. ما چه حقی داریم که این منظر را ببندیم. مهندس سیاوش انصاری نیا می افزاید: شما در جاهای دیگر دنیا وقتی می خواهید یک کلبه کوچک بسازید همسایه ها باید با شما موافقت کنند، البته زمین متعلق به شما است اما حق ندارید هر چیزی که دلتان خواست در آن زمین بسازید، برای این که آنچه شما می سازید در زندگی مردم تاثیر می گذارد و ممکن است حقوق آنها را ضایع کند.
وی می گوید: حق یک شهروند است که به تناوب از شهر فاصله بگیرد و فضای باز موجود در طبیعت را تجربه کند اما این به آن معنا نیست که ما هرگز نمی توانیم حس خوشایندی را در شهر تجربه کنیم. البته این اتفاق به شرطی می افتد که شهر صرفاً در فضاهای بسته خلاصه نشود و شهروند بتواند به تسلسل در فضاهای باز قرار گیرد.
شما در بلعیدن دود خودرو دیگران مقدم ترید
آیا وقتی خودرویی با دود مربوطه اش در شهر حرکت می کند به این می اندیشد که دود اگزوز به نسبت عادلانه و به میزان بهره مندی از خودرو شخصی بین ریه های شهروندان تقسیم شود؟ آیا لحظه ای درنگ می کند که شهروند منتظر اتوبوسی در ترافیک صبحگاهی سهمی در به وجود آوردن آن دود دارد که اکنون در بلعیدن آن مقدم باشد؟
مهندس انصاری نیا بحث را این گونه ادامه می دهد: شما می دانید قیمت خیابان یا بزرگراهی که برای خودروها در تهران ساخته می شود چقدر است؟ منابع ساخت این خیابان ها و بزرگراه ها از کجا تامین می شود؟ آیا فقط کسانی که سوار خودروها هستند این هزینه را می پردازند یا همه مردم؟ یا نه منابع نفتی را می فروشیم و بزرگراه می سازیم!
وی می گوید: «چهار سال پیش طبق محاسباتی که انجام دادم متوجه شدم هر اتومبیل سالانه نزدیک به یک میلیون و 160 هزار تومان هزینه عمومی ایجاد می کند، حال شما به این فکر کنید که 2 میلیون اتومبیل در تهران وجود دارد و شما به عنوان دارنده خودرو این هزینه هنگفت را پرداخت می کنید، درواقع کل جامعه متحمل این هزینه ها است و باید از طریق مالیات، عوارض و منابع نفتی تامین شود.»
به واقع اتفاق ساده اما بسیار تلخی که حداقل بخشی از حقوق شهروندان را ضایع می کند این است؛ آنهایی که صاحب خودرو نیستند و عمدتاً درآمدی پائین هم دارند بخشی از هزینه های صاحبان خودرو را متحمل می شوند بدون آن که ذره ای در مالکیت یا بهره برداری از آن سهیم باشند.
جرم آنقدر تقسیم می شود که صفر شود
با وجود قوانین مدون برای نظارت بر ساخت و سازهای شهری و تامین استانداردهای لازم، متاسفانه شهروندان هنوز با گرفتاری های زیادی در این زمینه مواجهند.
نگاه جریمه محور شهرداری تهران و مماشات با برخی از تخلفات ساختمانی که بارها در اعتراض های اعضای شورای شهر تهران آمده است تنها یکی از حلقه های سلب کننده امنیت جانی مردم در فضای کالبدی شهر است. شاید یکی از مهمترین حلقه ها در این زمینه شتاب حاکم بر توسعه شهر و روابط اداری، سازمانی و گسیختگی در تعامل نهادهای مرتبط با همدیگر باشد.
مهندس داریوش سعیدی، کارشناس مسائل شهری معتقد است: «آنچه که موجب شد تهران یک میلیون نفری با جوی های پرآب و چنارهای تنومند و کوچه های باریک و پرسایه تبدیل به ابرشهری با 13 میلیون نفر جمعیت شود ارزشی است که از ذخایر نفت حاصل شده و تمرکز قدرت و ثروت ناشی از آن در تهران موجب این گسترش پرشتاب و بی رویه شده است. با وجود چنین شتابی، اهدافی چون توسعه پایدار، حفاظت از محیط زیست و فردایی بهتر در زیر آوار بحران ها گم می شوند ولی جامعه همچنان پرشتاب به حرکت خود از بحرانی به بحران دیگر ادامه می دهد.»
اما هفته پیش خبر تلخی در صفحه حوادث روزنامه به چاپ رسید که خود به تنهایی می تواند موید تضییع حقوق شهروندی در حوزه ساخت و ساز باشد.
ماجرا از این قرار بود که دو شهروند تهرانی به همراه فرزندان خردسال خود هنگام عبور از پیاده رو بودند که به یکباره سقف بالکن مغازه ای در همان حوالی فرو می ریزد و یک زن و دو کودک در آوار سقف فروریخته صدمه می بینند و بلافاصله به بیمارستان منتقل می شوند. در ادامه پزشکان به خاطر شدت جراحت، متاسفانه مجبور به قطع پای یکی از کودکان می شوند.
هدف ما از آوردن این مثال تحریک عواطف و احساسات نیست که اگر بود می توانستیم ساعت ها و سطرها درباره اندوه این خانواده سخن بگوییم اما این مثال در دسترس ترین اتفاق عینی و شاهدی بر فرافکنی دستگاه ها و اشخاص مسئول در این زمینه است.
وقتی قرار است مقصر و متهم قطع شدن پای آن شهروند کوچک را پیدا کنیم همان داستان های همیشگی تکرار می شود که سرانجام و پایانی جز کهنه کردن تعمدی حادثه و فراموشی ندارد. از طرف دیگر نهادهای نظارتی و اجرایی ازجمله شهرداری در این حادثه استدلال های خود را دارند، صاحب مغازه همین طور، مهندس، مجری، پیمانکار، سازنده مصالح و بنای آن مغازه هر کدام با یک منطق جلو می آیند و مسئولیت را از دوش خود ساقط می کنند، به این ترتیب همه چیز ختم به قضا و قدر می شود.
دستنبد تکه تکه شده برای متهم انتزاعی
اما تامین حقوق شهروندی آنجا بغرنج تر می شود که متهم فیزیکی به گونه ای که بتوان پای او را به میز محاکمه کشاند عملاً وجود ندارد، متهم آزادانه در شهر می چرخد و هر روز قربانی می گیرد، دستبندی هم که قرار است با آن به دام بیفتد تکه تکه شده و هر تکه به یک سازمان و اداره و نهاد مسئول داده شده است، این نهادها هم لحظه ای که باید در برابر مسئولیت خود پاسخگو باشند گوشزد می کنند که آنها فقط بخشی از یک دستبند را دارند و با آن نمی توانند کاری از پیش ببرند.
شاید آلودگی هوای تهران و کلان شهرهای دیگر نمونه ای آشکار از این اتفاق باشد. چند روز پیش اعلام شد تهران در شش ماه گذشته فقط شش روز هوای پاک را تجربه کرده است. آلودگی هوای تهران هر ساله هزاران نفر از شهروندان را به کام مرگ می کشاند یا آنها را با کلکسیونی از بیماریها روبه رو می کند، در حالی که حق آنها است از عمر طبیعی و موهبت زندگی بهره مند شوند.
اما کدام وکیلی می تواند یقه آلودگی هوای تهران را بگیرد و او را به جرم قتل عمدی موکلش به پای میز محاکمه بکشاند؟ ماهیت متهم آنقدر انتزاعی است که در هیچ کتاب قانونی نمی توان او را در جایگاه متهم و مجرم قرار داد. شاید این مسئله به خاطر این باشد که نظام کیفری در همه جای دنیا به جرم وجنایت، نگاه فیزیکی دارد و خود را درگیر هزارتوهای گیج کننده نمی کند. حتماً باید گلوله ای یا دشنه ای به تن کسی بخورد تا شاخک های نظام کیفر و جزا تکان بخورد. از طرف دیگر مناسبات شهری به قدری پیچیده است که قتل های خاموش یا نامرئی را به دور از تعاریف معمول نظام کیفری شکل می دهد.
شهروندی سابقه ناراحتی قلبی دارد، در ترافیک شهر روان و ذهنش به هم می ریزد، دچار حمله قلبی می شود و بعد هم مهر فوت بر شناسنامه اش می خورد، به همین سادگی، آب از آب تکان نمی خورد، کسی هم دنبال متهم و قاتل و مقتول نمی گردد، در حالی که به واقع فرد قربانی مناسبات، فضاها و روابط غلط شهری شده است.
وقتی شهروندان حقوق شهروندی را نقض می کنند
یکی از مولفه های تاثیرگذار در تامین حقوق شهروندی، آموزش این حقوق به شهروندان و آگاهی بخشیدن به افراد برای پیگیری حقوقشان است. متاسفانه ما هنوز به مفهوم کامل و جامعی از شهروندی نرسیده ایم و بیشتر در کالبد فیزیکی و نه روابط شکل یافته شهروندی سیر می کنیم. البته تامین حقوق شهروندی دشواری ها و موانع زمانی، فرهنگی و اقتصادی- اجتماعی دارد، از طرف دیگر جامعه شبکه ای از تضاد منافع است. دود غلیظ اگزوز یک مینی بوس فرسوده در تهران اگرچه برای ما آزاردهنده است اما این دود برای راننده مینی بوس رایحه نان و خالی نماندن سفره را می دهد.
اما اگر به اطراف خود نگاهی بیندازیم متوجه نقض های حقوق شهروندی از سوی شهروندان خواهیم بود. صحنه ای از تصادف دو خودرو را در نظر بگیرید. در این صحنه آنچه بیش از همه برای صاحبان خودرو اهمیت دارد انداختن تقصیر به گردن دیگری است و آنچه اصلاً به ذهن آنها خطور نمی کند جمع کردن خرده شیشه های ناشی از تصادف است.
در واقع این وظیفه عمداً یا سهواً به عهده خودروهای دیگر گذاشته می شود که چرخ هایشان باید نقش جارو را هم ایفا کنند تا خرده شیشه ها بین چرخ خودروها تقسیم شود. سنین کودکی و نوجوانی بهترین سالها برای نهادینه سازی حقوق شهروندی در ذهن افراد جامعه است و جا دارد آموزش و پرورش درکتاب های درسی جایگاهی در خور برای این موضوع درنظر بگیرد.
دیدگاه خودتان را ارسال کنید