رای اصراری کیفری هیات عمومی دیوان عالی کشور
(بخش اول) استناد به قاعده درء مربوط به موارد شبهه واقعی است نه القایی
به گزارش گروه رای ماوی، جلسه هیئت عمومی دیوانعالی کشور مورخ 5 خرداد 1388 موضوع طرح پرونده اصراری- کیفری ردیف 88/2 نسبت به اختلاف نظر قضات شعبه 31 دیوان عالی کشور با قضات شعبه اول دادگاه کیفری استان مرکزی در خصوص مجازات اعدام متهمین به تجاوز و هتک ناموس در شهرستان ساوه؛ با حضور رییس دیوان عالی کشور، دادستان کل وقضات محترم دیوان تشکیل شد.
بررسی یک پرونده ناموسی از دادگاه بدوی تا دیوان عالی به گزارش گروه رای ماوی، جلسه هیئت عمومی دیوانعالی کشور مورخ 5 خرداد 1388 موضوع طرح پرونده اصراری- کیفری ردیف 88/2 نسبت به اختلاف نظر قضات شعبه 31 دیوان عالی کشور با قضات شعبه اول دادگاه کیفری استان مرکزی در خصوص مجازات اعدام متهمین به تجاوز و هتک ناموس در شهرستان ساوه؛ با حضور رییس دیوان عالی کشور، دادستان کل وقضات محترم دیوان در محل سالن اجتماعات دیوان عالی کشور برگزار شد وموضوع مورد بحث و بررسی قرار گرفت.در این شماره، به مشروح پرونده وسیر اولیه و ثانویه در مراحل بدوی و دیوان، و در شماره بعد به نظرات قضات دیوان عالی و دادستان کل و رای هیات عمومی در این خصوص خواهیم پرداخت.
مشروح پرونده حسب محتویات پرونده، خانم (خ-م) فرزند وجیهالله و خواهرش (س-م) در تاریخ 13 شهریور 1385 ساعت 45/4 دقیقه صبح به واحد گشت نیروی انتظامی شهرستان ساوه مراجعه و اعلام نمودهاند که در منزل شخصی خود خواب بودهاند که میبینند آقای (منصور-س) دست خود را به دهان خانم (خ-م) گذاشته و چاقو را روی گلوی وی و اعلام میدارد، صدایت درنیاید والا هم خود و هم بچهات را میکشم و در ادامه میگوید: 3 نفری؛ یعنی (منصور-س)، (میثم-س) و (عبدالله-ع) بالای سرم بودند و هر سه نفر به من تجاوز کردند.
هرچه التماس کردم قبول و اعتنا نکردند و پیش چشم بچهام به من تجاوز کردند. (خ-م) در دادگاه کیفری استان مستقر در ساوه اظهار میدارد: شوهرم فوت کرده و 2 فرزند دارم. من خوابیده بودم و خواهرم که او هم شوهر ندارد و مطلقه است در اتاق کناری خواب بود و یک دفعه دیدم یک نفر دستش را گذاشت در دهانم، چشم که باز کردم دیدم 3 نفر بالای سرم هستند. آن 2 نفر که فراری هستند هردو چاقو دستشان بود. یکی از آنها را منصور صدا کردند. منصور یک دستش را به دهان من گذاشته بود و دست دیگرش چاقو بود. گفت صدایت در نیاید هر چه ما مـیگـوییم انجام بده، وگرنه هم خودت و هم بچهات را میکشیم. بچه کوچک من که پسر 8 ساله است و ناراحتی قلبی دارد از خواب بیدار شد، من گریه و التماس میکردم.
گفتند لباسهایت را در بیاور. من درنیاوردم. (عبدالله- ع) لباسهای مرا درآورد و تهدید کرد و به من تجاوز کرد. بعد از (منصور-س)، (عبدالله-ع) به من تجاوز کرد. اینها کارشان که تمام شد به من سارا خطاب میکردند. سارا اسم خواهرم میباشد. چون قبلاً مزاحم خواهرم شده بودند، من را به جای او گرفته بودند. خواهرم که با سروصدای ما بیدار شده همین که چراغ را روشن کرد، منصور به من گفت من را ببخش و پس از روشن شدن چراغ عبدالله و میثم فرار کردند. در تاریخ 22 شهریور 1385 به شرح برگ 17 پرونده (میثم- س) میگوید: ما 3 نفر بودیم، من خود نقاشی میکردم. آن روز سر کار نرفتم. (منصور-س) و (عبدالله-ع) پیشنهاد کردند شب برویم جایی. ساعت 3 بعد از نصف شب رفتیم در کوچه ایستادیم، آن 2 نفر رفتند. اول منصور داخل رفت. من چاقو نداشتم و آن 2 نفر چاقو داشتند. منصور از دیوار وارد منزل شد و بعد در را باز کرد و به ما گفت بیایید.
رفتیم داخل منزل. آن 2 نفر (منصور و عبدالله) بالای سر خانم رفتند. من کنار ایستادم. خانم و بچههایش خوابیده بودند. آن 2 نفر شروع کردند تهدید کردن و دست به دهان خانم گذاشته بودند. دوتایی دهان او را گرفته بودند که صدایی درنیاید. دوتایی لباس خانم را درآوردند. بچه کوچک او بیدار شده بود. اول منصور به خانم تجاوز کرد و بعد از منصور، عبدالله و سپس من تجاوز کردم. دادگاه متهم را از دادگاه بیرون کرده و سپس او را احضار و به وی خطاب کرد که آیا عمل زنا با خانم (خ-م) به عنف را قبول داری؟ وی در پاسخ میگوید: من مرتکب عمل زنا شدم. متهم 4 بار به بیرون از دادگاه اعزام و سپس احضار و نسبت به زنا با خانم (خ-م) اقرار نموده است.
در دادگاه اعلام داشته: من چاقو در دست نداشتم؛ ولی آن دو نفر دیگر (منصور و عبدالله) چاقو داشتند. دوباره در تاریخ 13 اردیبهشت 1386 دادگاه کیفری تشکیل و شاکیه (خ-م) همان اظهارات قبل را تکرار میکند... درجلسه دادرسی دادگاه کیفری استان مرکزی مستقر در ساوه از شاکی دیگر پرونده خانم (معصومه- ص) فرزند تقی، تحقیقات به عمل آمده و اعلام کرده: در روستا سکونت دارم با خانم (امالبنین-ع) دوست هستم. چون شوهرش شبکار بود خانه آنها ماندم. ساعت 2 خوابیدم. یک لحظه بیدار شدم دیدم 3 نفر بالای سر ما هستند. چاقو داشتند. مرا به اتاق دیگری بردند، یکی یکی آمدند به من تجاوز کردند. شکایت دارم. 2 نفر به نامهای میثم و منصور بودند.
دادگاه دستورات لازم در خصوص جلب 3 نفر از متهمان فراری به اسامی (منصور-س)، (عبدالله-ع) و (حسین- الف) را صادر که به لحاظ متواری بودن دستگیر نگردیدهاند. پرونده حکایت از ارسال نامههای متعدد از ناحیه متهم از ندامتگاه دارد. اوراق 49، 56، 67 و 109 پرونده نیز حاکی از اقدامات دادگاه و ضابطان در جهت دستگیری متهمان متواری میباشد، وکیل تسخیری از ناحیه کانون وکلا برای متهم (میثم- س) تعیین و معرفی، جلسه دادرسی در تاریخ 13 اردیبهشت 1386 تشکیل گردیده و اظهارات شکات و مطلعان به شرح اوراق 116الی 129 استماع گردیده و جزئیات موضوع نیز تشریح گردیده و متهم (میثم- س) در دفاع از اتهام عمل زنای دخولی به عنف نسبت به شکایت اعلام نموده،من مرتکب عمل زنا نـشـدم. مـن مـرتـکـب جرمی نشدهام. تمامی بدبختی من خانم(س-م) است.
دادگاه خطاب به متهم: شما در جلسه قبلی دادگاه 4 مرتبه اقرار کردهاید، چه میگویید؟ متهم پاسخ داد: من از ترس اقرار کردم؛ ولی دادگاه مرا تهدید نکرد. وکیل متهم نیز در جلسه دادرسی مطلبی در دفاع از موکل بیان نموده و نیز طی لایحهای که به شماره 14/ک الف/85 مورخ 18 اردیبهشت 1386 ثبت گردیده، طی 16 برگ به دفاع از موکل پرداخته و لایحه وکیل مورد مطالعه و ملاحظه قرار گرفته است. از این رو با عنایت به شکایت شکات، اقرار صریح متهم در تحقیقات مقدماتی و جلسات دادرسی و اظهارات حاضرین از زمان وقوع جرم و مجموع محتویات پرونده علم بر بزهکاری متهم (میثم- س) در خصوص زنای به عنف حاصل است.
عملش منطبق بر بند (د) ماده 82 قانون مجازات اسلامی است. نظر به این که نحوه اقدام متهمان موجب تجری و ناامنی میگردد و با توجه به این که حاکم شرع به استناد ماده 105 قانون مجازات اسلامی میتواند به علم خود عمل کند و حد الهی را جاری کند، بنابراین دادگاه متهم (میثم- س) را به اتهام زنای به عنف به حد قتل اعدام در محل ندامتگاه عمومی ساوه محکوم مینماید. رای صادر شده حضوری ظرف 20 روز پس از ابلاغ قابل تجدیدنظرخواهی و اعتراض در دیوان عالی کشور میباشد. پـرونـده در خـصـوص اتـهـام مـتـهـمان (منصور- س)، (عـبـدالـلـه- ع) و (حـسین- الف) مفتوح که پس از دستگیری و رسیدگی اظهارنظر قضایی به عمل میآید و دادنامه بدوی به موجب دادنامه شماره 443/31 مورخ 3 شهریور 1386 ابرام گردیده است.
با توجه به این که یکی از متهمان به نام (عبدالله-ع) پـــس از مــتـــواری شـــدن مورخ 27 مرداد 1386 توسط ماموران به شرح برگ 87 دستگیر و مورخ 3 مهر 1386 دادگاه با حضور وی و شکات تشکیل و در پاسخ به پرسش دادگاه و تفهیم اتهام زنای به عنف اظهار میدارد: من اظهارات خانم (خ-م) را مبنی بر عمل زنا قبول ندارم، من با (میثم-س) تقریباً تا کلاس پنجم با هم همکلاس بودیم و مدتی در یک محل با هم مینشستیم و یک روز با وی خصومت داشتم. یک روز حدود 3 سال پیش برادرش(منصور-س) مرا با متهم آشتی داد و یک روز آمدیم از روستا به ساوه و گفت که یک جا برای من وعده شده، گفتم: من اهل وعده نیستم. دیگر نرفتم.
تا این که یک روز آمدیم 2 تا کوچه از کوچه میثم بالاتر، منزل من آنجاست. (میثم- س) مرا صدا کرد و رفتم پیش او نشستم. بعد برادرش گفت ساعت 11 یک جا قرارمان شد بیا. منصور با گوشی همراه با من تماس گرفت. منصور به من گفت میخواهم به همکارم سر بزنم. گفتم: منصور بیا تو را برسانم قبول نکرد. من با آن دو حرکت کردم. به من گفت اینجا بایست. منصور گفت میروم خانه همکارم. نگفت کدام در را میزنم. بعد منصور رفت داخل خانه. من سر کوچه بودم. بعد میثم پشت سر منصور رفت. حدود 20 دقیقه معطل شدم. دیدم منصور و میثم داشتند داخل خانه و حیاط منزل جرو بحث میکردند. آن وقت میثم آمد پیش من و منصور رفت داخل خانه، من و میثم بیرون بودیم، یک دفعه دیدم سر و صدا شد. فرار کردم. بعد میثم و منصور آمدند پیش من و گفتند ماندنی شدیم. الان مامور میآید. بعد مرا بردند روستای خودشان و در ادامه (عبدالله-ع) میگوید: من شاکیه را نمیشناسم. (صفحه 89 دوباره در تاریخ 7 آبان 1386 شاکیه در دادگاه اظهارات قبلی خود را تکرار مینماید.
در پاسخ این پرسش که آیا شما آن 3 نفر را میشناختید، خانم (خ-م) میگوید: من نمیشناختم؛ ولی خواهرم چون در شرکت کار میکرد، منصور جلوی او را گرفته و مزاحم وی شده بود. از این طریق و به هوای خواهرم وارد منزلمان شد. (عبدالله- ع) در دفاع از خود اظهار میدارد: من نبودم و اصلاً این خانم را نمیشناسم. مورخ 20 دی 1386 دادگاه با حضور متهم و شکات و وکیل متهم تشکیل، پس از این که خانم (خ-م) دوباره طرح شکایت کرد، متهم در دفاع از خود میگوید: اتهام را قبول ندارم. 2 نفر وکیل گرفتهام و وکلای من دفاع خواهند کرد. آقای (س- د) یکی از وکلای متهم در دفاع از موکل خود میگوید
اولاً، باید در دادگاه اتهام متهم و دلایل آن به صورت صریح بیان شود. بعد تحقیق شروع شود.
ثانیاً، اقرار و اعتراف متهم (س) فقط در حق خودش نافذ است و اثر در حق موکل ندارد. موکل به صورت قاطع منکر است، به خصوص سابقه دشمنی بین موکل و متهم (س) موید است.
ثالثاً، شاکیه به پزشکی قانونی معرفی نشده تا تجاوز به عنف را پزشکی قانونی گواهی کند. از این جهت پرونده نقص دارد و وکیل متهم در پایان تقاضای اصدار حکم مبنی بر برائت موکل نموده است.
نماینده دادستان در دادگاه اظهار داشته که (میثم- س) در اقرارش اعلام کرده که به همراه برادرش (منصور-س) و (عبدالله-ع) وارد منزل شاکیه شدهاند و گرچه اقرار وی در حق خود او نافذ است؛ ولی میتواند این اقرار امارهای محسوب شـود. بـه عـلاوه (عـبدالله-ع) در مواجهه حضوری مورد شناسایی خواهر شاکیه خانم (س-م) قرار گرفته است. از سویی فرزند شاکیه، متهم حاضر را شناسایی کرده است،ازاینرو تقاضای صدور حکم قانونی دارم. خانم (خ-م) اظهار داشته: از اولین روزی که خودم در دادگاه وارد شدم دروغ نگفتم. به خواهرم و فرزندم گفتم که آنچه دیدهاند بگویند و هرگز دروغ نگویند. با توجه به اقرار (میثم- س) نیازی به پزشکی قانونی نیست و حتی پس از 3 روز از دستگیری مادر (عبدالله- ع) به منزل ما آمد و تقاضای رضایت کرد. حتی گفته است تلویزیون برای بچهها میخرم. در این هنگام (عبدالله- ع) اظهار داشته: این ماه محرم است و خود امام حسین(ع) سزای دروغ تو را خواهد داد. متهم در آخرین دفاع (به شرح برگ 146 پرونده) مجدداً منکر اتهام انتسابی به خود میگردد.
رای دادگاه بدوی دادگاه به موجب دادنامه شماره 28 مـــورخ 23 بــهــمــن 1386 اینچنین رای داده است درخـصـــــوص اتـــهـــــام آقــای( عـبــدا...- ع) فــرزنـد فتحالله 19 ساله کشاورز اهل و ساکن ساوه باسواد، مجرد فعلاً زندانی در زندان ساوه به علت صدور قرار بازداشت موقت دایر به ارتکاب عمل زنای به عنف به خانم (خ - م) بدین توضیح متعاقب اعلام موضوع به مرکز پلیس 110 راس ساعت 45/4 دقیقه مورخ 13 شهریور 1386 و اعزام ماموران به محل، خانم (س- م) خواهر شاکیه بیان داشته است: هنگام صبح بود که صدای گریه خواهرم را شنیدم، بیدار شدم به اتاق وی مراجعه کردم دیدم3 نفر مرد که یکی از آنـهـا (مـنـصـور- س) مـیبـاشـد در اتـاق خـواهـرم ایـسـتـادهانـد و ... تـمـام جـزئـیـات مـاوقـع را همانطور که شاکی بیان داشته،عیناً گفتند و این حکایت از صحت اظهارات شـاکـی دارد. الـبته درخصوص (مـیثم- س) حکم مقتضی صادر شد که مورد تایید شعبه31 دیوان عالی کشور قرار گرفت؛البته در راستای این موضوع متهمان دیگر از زمان ارتکاب عمل جنایت متواری بودند.
دستور جلب آنان به مراجع انتظامی صادر گردید که طی گزارش مراجع انتظامی در مورخ 19 اردیبهشت 1386 حسب نقل قول از خانواده متهمان مبنی بر اینکه نامبردگان ترسیدهو از شهر به نقطه نامعلومی فرار کردهاند. از طرفی مرجع انتظامی نیز در مورخ 2 مهر 1386 اعلام کرده است،متهم موصوف (عبدا...- ع) به جز تجاوز به عنف به جرم کشف یک قبضه سلاح تحت تعقیب است که در تاریخ مذکور پس از تعقیب و گریز و شلیک 4 تیر نهایتاً دستگیر گردیده است. پس از دستگیری (عبدا...- ع)، جلسات دادرسی از قبیل تحقیقات، مواجهه حضوری و دادرسی با حضور و بدون حضور وکلای متهم تشکیل گردید. متهم از ابتدای امر انکار به موضوع اتهام انتسابی کرده است.
دادگاه صرفنظر از انکار متهم در تمام مراحل تحقیق و دادرسی و دفاعیات وکلای متهم به التفات به شکایت شاکی و گزارش مرجع انتظامی و اظهارات (س - م( )خواهر شاکی) و اقاریر (میثم- س) درخصوص ارتکاب عمل زنای به عنف از ناحیه خود و دیگر متهمان به نامهای (میثم- س) و (عبدا...- ع) و متواری بودن متهم از زمان ارتکاب جرم و دستگیری وی پس از چندین ماه تعقیب و گریز و شلیک 4 تیر توسط ماموران و مواجهه حضوری متهم با شاکی و فرزندش و خانم (س- م) و سایر قراین و اظهارات موجود در پرونده نظر به اینکه شاکی پس از ارتکاب جنایت 3 نفر با وی حدود ساعت 4 و 30 دقیقه صبح مراتب را به اطلاع پلیس 110 رسانده است که یکی از متهمان به نام (منصور- س) در همان شب ارتکاب جنایت مورد شناسایی خانم (س)،که حدود یک سال قبل برایش مزاحمت ایجاد کرده بود، قرار گرفت؛ اما چهره هر 3 نفر در ذهن وی بوده است.
از طرفی متهم دیگر به نام (میثم- س) که یک روز بعد از ارتکاب جنایت؛ یعنی 14 شهریور 1385 با شناسایی شاکی دستگیر گردیده است، از بدو دستگیری اقرار به ارتکاب زنای به عنف به همراه 2 نفر دیگر را به صراحت بیان داشته است. اظهارات (میثم- س) مبنی بر نحوه ارتکاب جنایت و انجام عمل زنا از ناحیه خود و2 متهم دیگر و تکرار زنا از سوی 2 متهم دیگر با اظهارات شاکی کاملاً مطابقت داشته و متهم موصوف (عبدالله- ع) در مواجهه حضوری با شاکی و فرزندش به نام (حسین- چ) و (سکینه- م) شناسایی شده است. از طرفی متواری بودن متهم به مدت 4 ماه و نحوه دستگیری وی دلیل بزهکاری وی بوده است. دستگیری متهم دیگر هیچگونه تاثیری در اثبات اتهام متهم موصوف نخواهد داشت، چه بسا او هم که متهم اصلی است پس از دستگیری اتهام انتسابی را انکار خواهد کرد. از این رو دادگاه به شرح مذکور علم متعارف به بزهکاری متهم حاصل نموده و به استناد مواد 63 و 64 و بند (د) ماده 82 و ماده 105 قانون مجازات اسلامی، حکم به اعدام متهم موصوف (عبدالله- ع) از طریق به دار آویختن صادر و اعلام مینماید.
سیر ثانویه پرونده (سعید- د)، وکیل محکومعلیه با تقدیم لایحهای به رای صادر شده به شماره 28- 23 بهمن 1386 صادر شده از دادگاه کیفری استان مرکزی مستقر در ساوه اعتراض و پرونده به این شعبه ارجاع گردیده است. ایــن شـعـبــه بــرابـر دادنـامـه 201/31 مورخ 8 خرداد 1387 چون مبنای استدلال را که عبارت از قراین و امارات موجبه برای علم قضات شعبه بوده، موجه و منطبق با موازین ندانسته است، ضمن نقض دادنامه معترضعنه رسیدگی را به شعبه دیگر همعرض محول نموده و پرونده به شعبه اول دادگاه کیفری استان ارجاع شده است. دادگاه در تاریخ 12 آبان 1387 با حضور اعضای شعبه و نماینده دادستان و متهم و شاکی و وکیل متهم تشکیل و به شرح اوراق صورتجلسه وارد رسیدگی شده است. ابتدا نماینده دادستان اظهار داشته که با توجه به شکایت شاکی (خدیجه- م) و تماس با پلیس 110 در ساعت 4 صبح و گزارش و تحقیقات مرجع انتظامی و متواری بودن متهم از زمان ارتکاب جرم و نحوه دستگیری وی پس از چندین ماه تعقیب و گریز بـا شـلیک 4 گلوله از سوی ماموران انتظامی همچنین مواجهه حضوری متهم با شاکی و خواهرش و شـنـاسایی متهم از سوی نامبردگان و اقاریر یکی از 3 متهم به نام (میثم- س) مبنی بر زنای به عنف از جانب خود که منجر به صدور حکم اعدام وی و تایید آن از سوی شعبه 31 دیوان عالی کشور شد و همچنین اظهارات صریح نامبرده به عنوان مطلع و فردی که در صحنه جرم حضور داشته و منطبق بودن اظهارات (میثم- س) با ذکر جزئیات واقعه با اظهارات شاکی، اتهام انتسابی (عبدالله- ع) مبرهن است. از این رو تقاضای رسیدگی وفق مقررات را دارم .
دادگاه باز خطاب به شاکی کرده و از وی خواسته شکایت خود را مشروحاً بیان نماید. (خدیجه- م) به شرح اظهارات دفعات قبلی شکایت خود را بیان کرده است. سپس دادگاه خطاب به متهم (عبدالله- ع) بیان داشته، اتهام شما دایر بر زنای به عنف هم میگردد، از خود دفاع کرده و متهم اظهارداشته، من از خود دفاع میکنم. من اصلاً این خانم را نمیشناسم. 3 سال قبل با (میثم- س) خصومت قبلی داشتیم، با هم دو کوچه فاصله داشتیم. من میثم را زدم، چون با یکدیگر اختلاف داشتیم، اسم من را برده است. حاضرم سوگند یاد کنم، بعد از جلسه سوم دادگاه 4 نفر کت و شلوار پوش کنار من نشاندند، اگر این خانم در کنار 4 نفر من را شناخت، من هر اتهامی را بگوید قبول دارم. من در جلسه با این خانم در دادگاه بودیم. وقتی دادگاه بین ما 5 نفر پرسید از کدام یک شاکی هستید، من را معرفی کرد. من این خانم را نمیشناسم. دو تا سه بار پیغام فرستاده و از من منزل خواسته تا رضایت بدهد. حرفم این است که این خانم را نمیشناسم. در آن تاریخی که خانم زمان وقوع جرم اعلام کرده، من ماشینم را به مقصد مشهد بار زده بودم. از باربری بار برای مشهد گرفتهام، باربری تاریخ دارد.
من در خیابان دستگیر شدهام. اصلاً مامور در خانه ما نیامده است و متواری نبودهام. از وی سوال شد آیا (منصور- س) در مدت متواری بودن با شما تماس داشته که در پاسخ گفت: بعد از وقوع حادثه دو سه مرتبه منصور را دیدهام. و دیگر اینکه اگر میثم با شما خصومت داشت، چرا برادر خود را به عنوان یکی از حاضران و متهمان معرفی کرده است که متهم در پاسخ اظهارداشت، نمیدانم چرا برادرش را معرفی کرده؛ ولی با من خصومت داشت. وی درخصوص این پرسش که منصور را بعد از حادثه در کجا دیدهاید. همچنین در مورد اظهارات جلسه 3 مهر 1386 به شرح برگهای 88 و 89 پرونده دایر بر اقرار ضمنی شما و بیان جزئیات حضور در محل سکونت شاکی در پرونده منعکس است، چه توضیحی دارید، گفت: منصور را در محله خودمان دیدیم.
درست است باید من خانه این خانم را بلد باشم من کلاً 4 جلسه دادگاه رفتم اصلاً آن شب جریانی نبوده که لو رفته باشد.! دادگاه پس از استماع اظهارات شاکی و متهم و وکیل وی و اخـــــذ آخـــــریـــــن دفـــــاع از وی بـــــه مـــــوجــــب دادنــــامــــه 8709978617800065 چنین رای داده است... با عنایت به جامع اوراق پرونده از قبیل شکایت خانم (خدیجه. م) همچنین با توجه به گزارش اولیه 13 شهریور 1385 متعاقب به مرکز پلیس 110 توسط کلانتری 12 ساوه تنظیم و به دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان ساوه اعلام میگردد که با صدور دستورات قضایی یکی از متهمان در مورخ 14 شهریور 1385 راس ساعت 7 و 45 دقیقه در حالی که از منزلش یک دستگاه ریسیور و دیش و آنتن کشف گردیده، دستگیر شده که طی مواجهه حضوری (میثم- س) با شاکی، متهم اقرار به عمل زنای به عنف به همراه برادرش منصور و(ع - ع) نموده است. تمام جزئیات ماوقع را همان طور که شاکی بیان نموده، عیناً بازگو و تایید کرده است که موضوع حکایت از صحت اظهارات شاکی دارد.
درخصوص (م. س) حکم مقتضی صادر و مورد تایید شعبه 31 قرار گرفته است. همچنین به دنبال متواری بودن (ع- ع) دستور دستگیری وی توسط مرجع قضایی صادر و در طی چند مرحله ورود به مخفیگاه متهم توسط ضابطان قضایی، نهایتاً در تاریخ 2 مهر 1386 بعد از یک سال فراری بودن وی، دستگیر و پس از جلسات دادرسی و تحقیقات و مواجهه حضوری با حضور وکلای وی متهم منکر بزه انتسابی شده است.
از این رو دادگاه صرفنظر از انکار متهم نسبت به بزه انتسابی در مراحل تحقیقات و جلسات دادرسی و دفاعیات وکلای متهم با توجه به قراین و امارات موجود در پرونده از جمله شکایت شاکی و گزارشات مرجع انتظامی و اظهارات (س- م) خواهر شاکیه مندرج در صفحه 35 پرونده، اقاریر صریح (میثم- س) با ذکر جزئیات ارتکاب عمل انتسابی در صفحات پرونده، متواری شدن به مدت یک سال و دستگیری ایشان با تعقیب و گریز و شلیک4 تیر توسط ضابطان قضایی همچنین مواجهه حضور متهم با شاکی و فرزندش و خانم (س- م)، خواهر شاکیه، اقرار متهم به حضور با متهمان دیگر پرونده در کوچه محل سکونت شاکی (در صفحات 88 و 89 پرونده) و تناقضگویی متهم در مورد اینکه در شب حادثه در ساوه نبوده و به همراه پدرش با خاور بار حمل نموده و به مشهد رفـتــه بـودنـد (صـفـحـه 6 صورتجلسه 12 آبان 1387) و اعلام گزارش و تماس تلفنی شاکی و خواهرش با پلیس 110 بعد از واقعه و حضور ضابطان قضایی به منزل شاکی در ساعت 4 و 45 دقیقه صبح مورخ 13 شهریور 1385 و تنظیم گزارش توسط آنان و ارائه گزارش مکتوب به دادسرای عمومی و انقلاب ساوه، مراجعات مادر و بستگان متهم به منزل شاکی برای جلب رضایت کتبی گزارش شماره 8084 مورخ 28 مهر 1387 مسئولان زندان ساوه مبنی بر اشتهار وی به موادمخدر و نگهداری آن که همگی دلیل بر بزهکاری وی بوده است،بنابراین، دادگاه به این شرح علم متعارف به بزهکاری متهم حاصل نموده است که با استناد به مواد 105 و بند (د) ماده 82 و ماده 64 قانون مجازات اسلامی، حکم به اعدام متهم فوقالاشعار (ع- ع) از طریق دار آویختن صادر و اعلام مینماید. وکیل محکومعلیه با تقدیم لایحهای نسبت به رای اخیرالصدور اعتراض و تقاضای برائت دارد. نظر شعبه 31 دیوان عالی کشور مفاد دادنامه قابل ابرام نیست و مورد از مصادیق رای اصراری تشخیص میگردد. پرونده به دیوان عالی کشور ارسال و به لحاظ سابقه به شعبه 31 ارجاع شده است.
هیئت قضایی دیوان عالی کشور به شرح دادنامه شماره 8809970908700040/31 اعلام نموده: از آنجا که اساس استدلال دادگاه اقرار و اعتراف (میثم- س) است و متهم طی رسیدگی منکر بزه انتسابی است و شاکی نیز در شکایت خود اعلام نموده، عمل ارتکابی در تاریکی شب بوده و هنگامیکه خواهرش چراغ را روشن کرده (ع- ع) و (م- س) فرار کردند و روشن نیست چگونه در تاریکی شب افراد برای وی قابل شناسایی بودهاند،بنابراین مفاد دادنامه قابل ابرام نیست و اعتراض موجه است و چون دادگاه کیفری استان مستقر در ساوه و شعبه اول دادگاه کیفری استان نظر به اعدام متهم دادهاند و مورد از مصادیق رای اصراری تشخیص میگردد،با استناد به ماده 266 قانون آیین دادرسی کیفری، پرونده جهت طرح در هیئت عمومی اصراری دیوان عالی کشور خدمت رئیس دیوان عالی کشور تقدیم میگردد.
علیرضا طلابی |