مجموعه نظریه های مشورتی پیرامون وکالت دادگستری
نظریه شماره 7136/7 مورخ 21/11/1365
«وکیل بدون وکالتنامه نمیتواند پرونده را مطالعه و بررسی نماید.»
سؤال: غالباً وکلا به منظور مطالعه پرونده و اطلاع از چگونگی مدارک موجود در پرونده و تصمیمات دادگاهها به دفاتر دادگاهها مراجعه و خواستار مطالعه پرونده جهت قبول وکالت یا عدم قبول وکالت میشوند آیا اینگونه وکلا که فاقد وکالتنامه هستند حق مطالعه و بررسی پرونده را دارند یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
در قانون وکالت و آییننامههای مربوطه مطالبی دال بر اینکه وکیل دادگستری قبل از تنظیم وکالتنامه حق مراجعه به پرونده و مطالعه آن را داشته باشد دیده نمیشود. طبق اصول کلی مادام که رابطه حقوقی بین وکیل و موکل ایجاد نشده و وکالتنامه وی تنظیم نگردیده باشد وکیل دادگستری نسبت به پرونده بیگانه محسوب است و حق مراجعه و مطالعه پرونده را ندارد و از لحاظ پیشرفت کار یا احقاق حق افراد، وکیل دادگستری میتواند از اسناد و مدارک و اطلاعاتی که معمولاً افراد مراجعهکننده در اختیار دارند مسائل را استنباط و وکالتنامه تنظیم و به کار وکالت اشتغال ورزد.
نظریه شماره 4399/7 مورخ 15/7/1366
«حقالوکاله وکیل جزء هزینههای دادرسی نیست ولی جزء خسارات دادرسی است.»
سؤال: چون دعوی معترض ثالث در تمام مراحل دادرسی بدون تشریفات و هزینه دادرسی، رسیدگی میشود آیا تمبر وکالتنامه و حقالوکاله وکیل جزء هزینه دادرسی موضوع ماده 681 قانون آیین دادرسی مدنی محسوب میشود یا خیر؟ توضیح اینکه در این ماده به دو مورد اشاره کرده و حقالوکاله وکیل در آن ذکر نشده است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
حقالوکاله وکیل از جمله هزیه دادرسی موضوع ماده 681 قانون آیین دادرسی مدنی نبوده بلکه جزء خسارات دادرسی موضوع ماده 717 قانون آیین دادرسی مدنی میباشد.
نظریه شماره 4399/7 مورخ 15/7/1366
«وکیل در هر حال ملزم به الصاق تمبر قانونی به وکالتنامه خود خواهد بود.»
سؤال: درخصوص اعتراض ثالث در مرحله اجرایی، هرچند حسب ماده 147 قانون اجرای احکام مدنی شکایت شخص ثالث دون تشریفات آیین دادرسی مدنی و پرداخت هزینه دادرسی، رسیدگی میشود. چنانچه وکیل معترض ثالث وکالتنامه ارائه دهد آیا باید تمبر قانونی معادل خواسته دعوی الصاق و ابطال نماید یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
عدم رعایت تشریفات قانونی آیین دادرسی مدنی و عدم پرداخت هزینه دادرسی مذکور در ماده 147 قانون اجرای احکام مدنی شامل تمبر وکالتنامه وکیل نمیشود زیرا آن تمبر مالیات وکیل است نه هزینه دادرسی، بنابراین هرگاه دعوی شخص ثالث موضوع ماده 147 قانون اجرای احکام مدنی به وسیله وکیل دادگستری طرح شود وکیل ملزم به الصاق تمبر مالیاتی به وکالتنامه خود خواهد بود.
نظریه شماره 3020/7 مورخ 12/8/1370
«نمایندگان قضائی نیز برای اخذ پروانه وکالت نیاز به انجام کارآموزی دارند.»
سؤال: با توجه به اینکه عدهای از نمایندگان قضائی که سالها به عنوان نماینده در دادگاهها شرکت نموده و از حقوق دستگاه مربوطه دفاع کرده و یا اقدام به تقدیم دادخواست نمودهاند، مایل به اخذ پروانه وکالت میباشند آیا نمایندگان قضائی مذکور احتیاج به شرکت در دوره کارآموزی دارند یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به مواد 7 و 8 قانون لایحه استقلال کانون وکلای دادگستری، افرادی که بدون کارآموزی قضائی حق دارند پروانه وکالت اخذ کنند احصاء شدهاند و نظر به اینکه نماینده قضائی جزء افراد مذکوره در مواد مورد بحث نیست، بنابراین دلیلی بر معافیت اینگونه افراد از انجام کارآموزی به نظر نمی رسد.
نظریه شماره 3367/7 مورخ 21/5/1372
«موکل میتواند مورد وکالتی را که به دیگری وکالت داده است خود انجام دهد.»
سؤال: طبق ماده 679 قانون مدنی موکل می تواند هر وقت بخواهد وکیل را عزل کند مگر اینکه وکالت وکیل یا عدم عزل در ضمن عقد لازم شرط شده باشد. در چنین فرضی اولاً: آیا عقد وکالت که جایز است به عقد لازم تبدیل شده و وکیل دیگر قابل عزل نیست؟ آیا در این فرض موکل شخصاً می تواند مورد وکالت را انجام دهد؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
طبق ماده 683 قانون مدنی موکل میتواند عملی را که وکالت انجام آن را به وکیلی داده است، شخصاً انجام دهد زیرا وکالت عبارت است از دادن نمایندگی به دیگری در انجام امری و سلب حق از انجام آن به وسیله موکل نمیباشد بنابارین موکل میتواند مورد وکالت را خود انجام دهد و یا به شخص ثالث وکالت دهد تا آن را انجام دهد.
نظریه شماره 2372/7 مورخ 11/12/1372
«وکیلی که حق توکیل داشته ولی حق عزل وکیل را نداشته باشد نمی تواند وکیل دوم را عزل کند.»
سؤال: در مورد وکالتنامههایی که با حق توکیل به غیر در دفتر اسناد رسمی تنظیم میشود چنانچه موکل حق عزل وکیل را به وکیل منتخب خود نداده باشد آیا داشتن حق توکیل به غیر کافی برای عزل و برکناری وکیل دوم خواهد بود یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به مواد 663 و 667 قانون مدنی، به لحاظ اینکه وکیل نباید از آنچه که موکل بالصراحه به او اختیار داده یا برحسب قرائن و عرف داخل در اختیار او است تجاوز نماید و حق ندارد عملی را که از حدود وکالت او خارج است انجام دهد. لذا چنانچه وکیل او وکیل دوم را برای خود انتخاب نکرده باشد و فاقد حق عزل وکیل منتخب باشد، حق عزل وکیل انتخابی را ندارد اما اگر وکیل دوم را برای خود انتخاب کرده باشد حق عزل او را خواهد داشت.
نظریه شماره 1260/7 مورخ 5/11/1375
«ناقص بودن تمبر وکالتنامه از موارد صدور اخطار رفع نقص نیست.»
سؤال: آیا در صورتی که وکالتنامه وکیل از نظر تمبر وکالتنامه ناقص باشد دفتر میتواند برای تکمیل وکالتنامه اخطاریه رفع نقص برای وکیل صادر و ارسال نماید؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
در مورد عدم الصاق تمبر وکالتنامه یا ناقص بودن آن، صدور اخطار رفع نقص از ناحیه دفتر به منظور الصاق تمبر قانونی طبق تبصره یک ماده 103 قانون مالیاتهای مستقیم ضرورت ندارد، بلکه وکالتنامه پذیرفته نمیشود.
نظریه شماره 776/7 مورخ 21/2/1376
«وکالت یک نفر از وکلای دادگستری از چندین نفر متهم در یک پرونده اشکالی ندارد.»
سؤال: در یک پرونده پنج نفر متهم به شرکت در قتل میباشند و احد از وکلای دادگستری وکالت دفاع از همه متهمین را به عهده گرفته است. آیا در چنین موردی یک نفر از وکلای دادگستری میتواند عهدهدار دفاع از کلیه متهمین گردد؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
وکالت یک نفر از وکلای دادگستری از تمام متهمین یک پرونده هرچند تعداد آنان زیاد باشد اشکال قانونی ندارد مگر اینکه دفاع از آنان تعارض داشته باشد. محدودیت انتخاب وکیل صرفاً از جهت اصحاب دعوی است که نمیتوانند بیش از دو یا سه وکیل داشته باشند.
نظریه شماره 971/7 مورخ 8/4/1376
«با انقضای مدت تعلیق وکیل نیاز به تجدید وکالتنامه نیست.»
سؤال: آیا وکیل معلق از شغل وکالت، پس از رفع تعلیق، با وکالتنامه سابق میتواند در همان پرونده نسبت به وکالت، از موکل خویش اقدام و ادامه دهد یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
نظر به اینکه اولاً: تعلیق به معنای سلب صلاحیت وکیل نیست، بلکه صرفاً گویای عدم امکان وکالت در برههای از زمان تا روشن شدن تکلیف و رسیدگی به اصل مسأله میباشد. ثانیاً: موارد مرتفع شدن وکالت در ماده 678 قانون مدنی احصا و مشخص گردیده و تعلیق یکی از موارد مذکور نمیباشد. ثالثاً: فرض سؤال این است که موکل وکیل خود را از وکالت عزل ننموده و مشارالیه هم از وکالت استعفا نکرده و از وکیل رفع تعلیق گردیده است. بنابراین نیازی به تجدید قرارداد وکالت نیست.
نظریه شماره 3847/7 مورخ 21/6/1376
«انتخاب وکیل از ناحیه وصی، نیاز به تصریح در وصیتنامه ندارد.»
سؤال: در صورتی که وصی در وصیتنامه اختیار وکالت نداشته باشد جهت انجام امور مربوط به وصیت آیا میتواند وکیل انتخاب نماید یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
وصی، علیالاصول میتواند برای انجام امور مربوط به وصیت وکیل انتخاب نماید و انتخاب وکیل نیاز به تصریح در وصیتنامه ندارد. مگر اینکه صراحتاً یا ضمناً مباشرت شخص وصی شرط شده باشد یا اینکه وصیت از اموری باشد که قابل توکیل نیست.
نظریه شماره 792/7 مورخ 25/6/1376
«پذیرش وکیل غیروکیل دادگستری در دادگاههای تعزیرات فاقد اشکال قانونی است.»
سؤال: اولاً: آیا با توجه به مقررات قانون آئین دادرسی مدنی قراردادهایی که وکلای دادگستری با موکلین خود تنظیم مینمایند قابل پذیرش در شعب تعزیرات حکومتی هستند؟ ثانیاً: آیا وکلای غیر دادگستری که با تنظیم وکالتنامه رسمی وکالت کسی را به عهده میگیرند میتوانند در شعب تعزیرات از آن شخص دفاع نمایند یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
اولاً: وکلای دادگستری میتوانند در غیر از مراجع قضائی من جمله شعب تعزیرات حکومتی نیز با ارائه وکالتنامه یا قراردادی که با موکلین خود منعقد نمودهاند، شرکت نمایند و از موکل خود دفاع کنند. ثانیاً: با توجه به رویه مرسوم در کمیسیونهای مالیاتی، ماده 100 قانون شهرداری و کمیسیونهای حل اختلاف و نظایر آنکه افرادی غیر از وکلای دادگستری نیز به عنوان وکیل شرکت میکنند، پذیرش وکیل غیر از وکلای دادگستری در شعب تعزیرات حکومتی فاقد اشکال میباشد.
نظریه شماره 5869/7 مورخ 2/10/1376
«وکیل بدون تمدید پروانه وکالت، حق شرکت در انتخابات کانون وکلا و شرکت در دعاوی را ندارد.»
سؤال: با توجه به مواد 15 و 16 قانون وکالت و بند 3 ماده 79 آییننامه لایحه قانونی استقلال کانون وکلای دادگستری و مواد 3 و 7 قانون تشکل صندوق حمایت وکلا و کارگشایان مصوب سال 1350 و مواد 2 و 4 آییننامه مربوط به تعیین میزان و طرز وصول حق عضویت سالانه وکلای دادگستری مصوب 30/12/1350 و بند 10 ماده 3 قانون وصول برخی از درآمدهای دولت و مصرف آن در موارد معین مصوب سال 1373و بالاخره تبصره ماده 2 قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت مصوب 19/1/1376 اعلام شود که آیا پروانه وکالت هر سه سال یک بار باید تمدید شود و اگر وکیلی در آبان ماه هر سال پروانه را تمدید نکرد حق شرکت در انتخابات کانون و یا حق وکالت دارد یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
آنچه که در تبصره 5 ذیل ماده 2 قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت دادگستری آمده است مربوط به وضعیت خود وکیل دادگستری میباشد و صلاحیت او برای اشتغال به امور وکالت دادگستری و بقای شرایط یاد شده در آن ماده ارتباطی به پروانه وکالت دادگستری ندارد و با توجه به ماده 2 و 4 آییننامه مربوط به تعیین میزان و طرز وصول حق عضویت سالانه وکلای دادگستری مصوب 1350 و ماده 3 و 6 قانون تشکیل صندوق تعاون وکلا مصوب سال 1350 مشخص میگردد که صدور پروانه وکلای دادگستری و ثبت و تمدید مدت اعتبار آن موکول به پرداخت وجوه مذکور است و اضافه شده که هیچ وکیلی قبل از تمدید مدت اعتبار پروانه خود، حق وکالت ندارد، علیهذا اگر وکیلی در آبان ماه هر سال از تمدید پروانه یا تجدید ثبت آن خودداری نماید نه تنها حق شرکت در انتخابات کانون وکلا را ندارد بلکه حق شرکت در دعاوی و محاکم را هم دارا نمیباشد و دادگاهها هم میتوانند از پذیرفتن چنین وکیلی خودداری نمایند.
نظریه شماره 4410/7 مورخ 17/12/1376
«ملاک حداکثر سن برای اشتغال به وکالت و کارگشایی، سن زمان درخواست پروانه کارآموزی است.»
سؤال: در مورد استنباط از تبصره ماده 15 قانون تشکیل صندوق حمایت وکلا و کارگشایان دادگستری دو استنباط حقوقی متفاوت وجود دارد. عدهای ملاک حداکثر سن (40 سال و 50 سال) را برای متقاضیان پروانه کارآموزی در مرکز و شهرستانها، زمان تقدیم تقاضا برای کانونهای وکالت میدانند و عده دیگر همین ملاک را زمان اعطای پروانه وکالت محسوب مینمایند کدام نظر موافق قانون است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
مستنبط از تبصره ماده 15 قانون تشکیل صندوق حمایت وکلا و کارگشایان دادگستری این است که ملاک حداکثر سن برای اشتغال به وکالت و کارگشایی، سن زمان درخواست پروانه کارآموزی است. تأخیر کانون در صدور پروانه نباید موجب تضییع حقوق متقاضیان گردد.
نظریه شماره 997/7 مورخ 9/2/1377
«وکالت مقید به زمان تا انقضای مهلت تعیین شده معتبر است.»
سؤال: شخصی در یک وکالتنامه به مدت ده سال به شخص دیگری برای انجام پارهای از کارهای خود وکالت داده است، آیا موکل قبل از انقضای مهلت مقرر میتواند وکیل خود را عزل نماید؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
چنانچه عزل وکیل مقید به زمان شود و این قید زمان ضمن عقد خارج لازم صورت گرفته و در وکالتنامه قید گردد، قبل از موعد عزل وکیل معتبر نیست.
نظریه شماره 7611/7 مورخ 6/6/1377
«عدم ذکر جمله ولو کراراً در وکالتنامه وکیل که حق توکیل به غیر دارد موجب عدم اختیار او در تعیین وکیل دوم و سوم نیست.»
سؤال: در بعضی از وکالتنامهها، موکل فقط اختیار حق توکیل به غیر را به وکیل میدهد و ذکر جمله ولو کراراً در اینگونه وکالتنامهها قید نمیشود آیا عدم تصریح به جمله ولو کراراً موجب عدم اختیار وکیل در انتخاب وکیل دوم و سوم و بعد میشود یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
هرچند در وکالتنامه بعد از ذکر جمله با حقو توکیل به غیر، جمله ولو کراراً به شخص ثالث هر چند جمله ولو کراراً ذکر نشده باشد سلب اختیار حق توکیل را از شخص ثالث نمیکند.»
سؤال: شخصی با سند رسمی وکالت با حق توکیل غیر وکالت فروش اتومبیلی را دارد ولی با سند رسمی تفویض وکالت، کلیه اختیارات مندرج در سند رسمی وکالت را به شخص ثالث تفویض مینماید، آیا شخص ثالث حق توکیل به غیر را دارد یا خیر؟ ضمناً در سند وکالت اولیه جمله ولو کراراً قید نشده است.
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به مفاد ماده 673 قانون مدنی و عنایت به اینکه وکیل کلیه اختیارات مندرج در وکالتنامه را به شخص ثالث (وکیل بعدی) واگذار نموده که از جمله آن اختیار توکیل به غیر است لذا عدم ذکر عبارت «ولو کراراً» در وکالتنامه سلب اختیار مزبور از وکیل بعدی نخواهد کرد.
نظریه شماره 8627/7 مورخ 23/12/1379
«ماده 2 آییننامه تعرف حقالوکاله مربوط به رابطه حقوقی وکیل و موکل است و ماده 103 قانون مالیاتهای مستقیم مربوط به پرداخت حداقل مالیات حقالوکاله (تعرفه) میباشد و تعارضی با هم ندارند.»
سؤال: ماده 2 آئیننامه حقالوکاله و هزینه سفر وکلای دادگستری، میزان حقالوکاله وکیل را طبق توافق با موکل تعیین کرده است. حال آنکه ماده 103 قانون مالیاتهای مستقیم میزان مالیات پرداختی وکیل را مشخص نموده و این دو رقم اغلب با هم اختلاف دارند، چگونه میتوان این تعارض در میزان حقالوکاله را توجیه نمود؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
ماده 2 آییننامه تعرفه حقالوکاله و هزینه سفر وکلای دادگستری با توجه به سیاق آن ناظر به مسأله مزبور نبوده و صرفاً در مقام بیان و تعیین تکلیف در مورد رابطه حقوقی وکیل و موکل و نیز تعیین خسارات دادرسی منجمله حقالوکاله وکیل نسبت به محکوم علیه میباشد یعنی علی فرض تعیین حقالوکاله کمتر از تعرفه مقرر خواهان و محکومعلیه نمیتواند حقالوکاله را به میزان تعرفه مقرر بین خود و وکیل نسبت به اشخاص ثالث منجمله محکومعلیه خواهد بود. بنابراین مغایرتی بین ماده 103 قانون مالیات و تبصره 2 تعرفه حقالوکاله و … وجود ندارد.
نظریه شماره 1912/7 مورخ 29/2/1381
«نماینده حقوقی از کارمندان دستگاه مورد نظر مقنن است و با وکیلی که وکیل دادگستری است فرق میکند. زیرا وکیل فقط به عنوان وکیل حق طرح دعوی دارد نه به عنوان نماینده حقوقی.»
سؤال: آیا وکلای دادگستری میتوانند به عنوان نماینده حقوقی از طرف شهرداری یا سایر مراجعی که مجاز به معرفی نماینده به دادگاهها هستند، در دادگاهها شرکت نموده و دفاع نمایند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به شرایط مذکور در بند 2 ماده 32 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 21/1/1379 و نظر به اینکه نماینده حقوقی باید از کارمندان اداره حقوقی یا سایر کارمندان رسمی دستگاه موردنظر مقنن باشد تا بتواند فارغ از شرایطی که وکلای دادگستری باید رعایت کنند از قبیل تنظیم وکالتنامه و الصاق تمبر و… در دعاوی دخالت کند، اگر وکیل دادگستری به عنوان مشاور با دستگاههای موردنظر مقنن همکاری داشته باشد، فقط به عنوان وکیل دعاوی میتواند در دعوی دخالت کند نه نماینده حقوقی.
نظریه شماره 10311/7 مورخ 8/11/1381
«تصویر وکالتنامه مصدق که دارای تمبر لازم برای طرح دعوی باشد کافی است.»
سؤال: در بعضی از دادگاهها هرچند که وکیل تصویر وکالتنامه خود را مصدق کرده است ولی دادگاه از وی مطالبه اصل وکالتنامه را مینماید در حالی که وکالتنامه مذکور کلی و مربوط به طرح دعاوی متعددی است در این مورد وکیل چه باید بکند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
تصویر مصدق اسناد با ابطال تمبر لازم در پرونده کافی است و ضرورتی به منضم نمودن اصول اسناد نیست. ماده 59 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی نیز مؤید این است که تقدیم تصویر وکالتنامه چنانچه مصدق شده و دارای تمبر لازم مالیاتی باشد فاقد اشکال است.
نظریه شماره 3793/7 مورخ 18/5/1382
«نمایندگان حقوقی نیز همانند وکلا بعد از انتفای سمت نمیتوانند بر علیه سازمان مربوط طرح دعوی نمایند.»
سؤال: آیا نمایندگان حقوقی دولت و سازمانهای دولتی بعد از آنکه به هر علت از سمت خود کنارهگیری کردند، حق دارند در همان دعوا بر علیه دولت و سازمان مربوط طرح دعوی نموده و به عنوان وکیل یا نماینده در آن دعوی دخالت نمایند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
نماینده حقوقی واجدصلاحیت با توجه به اختیاری که ماده 32 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی برای طرح هرگونه دعوی یا دفاع و تعقیب دعاوی به وی داده است، همانند وکلای دادگستری بر طبق ماده 37 قانون وکالت، نباید بعد از منتفی شدن سمتشان در همان موضوع، چه به عنوان وکیل و یا اختیارات نمایندگان حقوقی دولت، همان حدود اختیارات وکلای دادگستری است و به همین جهت مانند وکلای دادگستری در این موارد مردود به شمار میرود.
نظریه شماره 4557/7 مورخ 1/6/1382
«حقالوکاله وکیل، در زمره هزینههای ضروری و قابل مطالبه است.»
سؤال: آیا حقالوکاله وکیل، با توجه به ماده 521 قانون آیین دادرسی مدنی، در زمره هزینههای ضروری و قابل مطالبه است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
ماده 521 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مربوط به هزینههایی است که برای اثبات دعوا یا دفاع از آن ضرورت ندارد، در حالی که طبق ماده 519 همین قانون حقالوکاله وکیل جزو هزینههایی به حساب آمده که بهطور مستقیم مربوط به دادرسی بوده و برای اثبات دعوی یا دفاع از آن لازم است و لذا خواهان حق دارد چنانچه برای اثبات دعوی خود یا دفاع از دعوی طرف مقابل وکیل انتخاب کرده باشد حقالوکاله را مطالبه نماید.
نظریه شماره 7410/7 مورخ 6/10/1382
«خسارت حقالوکاله با توجه به ماده 519 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی شامل نمایندگان سازمانها و ارگانهایی که حق معرفی نماینده قضائی را دارند، نمیشود.»
سؤال: طبق ماده 519 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی در صورت مطالبه خسارت حقالوکاله باید دادگاه ضمن رأی، محکوم علیه را به پرداخت آن محکوم نماید. آیا این امر شامل نمایندگان قضائی نیز میشود و دادگاه میتواند همانند وکلا برای نمایندگان مذکور حقالوکاله تعیین نماید؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به ماده 519 از قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 21/1/1379 از جمله خساراتی که مورد حکم قرار میگیرد خسارات حقالوکاله وکیل و هزینههای دیگری که بهطور مستقیم مربوط به دادرسی و برای اثبات دعوا یا دفاع لازم بوده از قبیل حقالزحمه کارشناس و هزینه تحقیقات محل و غیره میباشد و چون نمایندگان حقوقی وزارتخانهها و مؤسسات دولتی و وابسته به دولت و… که به استناد ماده 32 قانون مذکور مبادرت به طرح دعوی و یادفاع از دعاوی مطروحه دولت را مینمایند وکیل محسوب نمیشوند لذا مشمول ماده 519 از قانون فوقالذکر نیستند. بنا به مراتب هزینههای نمایندگان حقوقی مطابق با هزینه وکلا قابل مطالبه نمیباشد بدیهی است که هزینه مسافرت نمایندگان حقوقی در حدود متعارف به عهده سازمان متبوع نماینده میباشد و قابل مطالبه از خوانده دعوی نیست.
نظریه شماره 9317/7 مورخ 16/12/1382
«نماینده حقوقی یا باید عضو اداره حقوقی بوده یا کارمند رسمی و اگر وکیل باشد فقط به عنوان وکیل قابل پذیرش است در صورتی که نماینده مذکور دارای اختیارات کلی برای طرح دعوی و دفاع از دعوی باشد کافی برای شرکت در سایر موارد خواهد بود.»
سؤال: چنانچه شخصی به عنوان نماینده قضائی یا حقوقی از مرجع صالح معرفی شده باشد آیا دادگاه یا مرجع قضائی حق بررسی شرایط نمایندگی وی را دارد؟ و میتواند از پذیرش وی امتناع نماید؟ اختیارات نماینده چگونه است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
طبق ماده 32 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، نماینده حقوقی یا باید عضو اداره حقوقی بوده یا کارمند رسمی سازمانی باشد که نماینده را معرفی کرده است. به علاوه نماینده مذکور شرایط مقرر در بند 1 و 2 این ماده را نیز داشته باشد. چنانچه دادگاه شرایط مورد اشاره را احراز نکند مکلف به پذیرش نماینده معرفی شده نیست. در صورتی که نماینده مذکور دارای پروانه وکالت باشد دادگاه فقط میتواند شخص مورد بحث را به عنوان وکیل بپذیرد. نماینده قضائی به شرط دارا بودن اختیار لازم برای طرح دعوی یا دفاع از دعوی و سایر مواردی که وکیل نیاز به داشتن اختیار میباشد ولو به صورت کلی و برای تمام پروندهها، اشکال قانونی ندارد.
نظریه شماره 3/7 مورخ 6/1/1384
«وکیل بلاعزلی که ضمن عقد خارج لازم تعیین شده از طرف موکل قابل عزل نیست.»
سؤال: آیا وکیلی که ضمن عقد لازم بین وکیل و موکل، به صورت بلاعزل، تعیین میشود توسط موکل قابل عزل است یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
در موردی که عدم عزل وکیل ضمن عقد لازم شرط شود، موکل نمیتواند وکیل را عزل کند زیرا نمیتواند عقد لازم را که این شرط ضمن آن شده است برهم زند. همین که طرفین در وکالتنامه رسمی قید میکنند و اقرار و اعتراض دارند که ضمن عقد خارج لازمی بین آنان بلاعزل بودن وکیل از طرف موکل شرط شده است، برای غیر قابل عزل بودن وکیل کافی است و دلالت دارد بر اینکه شرط مزبور ضمن عقد لازمی در عالم خارج به وقوع پیوسته و مؤید این امر، ماده 70 قانون ثبت است که مقرر داشته محتویات و مندرجات سندی که مطابق قوانین به ثبت برسد معتبر است مگر مجعولیت آن سند ثابت شود.
نظریه شماره 2501/7 مورخ 13/4/1384
«چنانچه هر یک از دو وکیل خواهان مستقلاً حق اقدام داشته باشند در صورت نقص پرونده باید برای هر یک اخطار رفع نقص فرستاده شود»
سؤال: بعضی از افارد برای خود دو نفر با اختیارات جداگانه و مستقل انتخاب میکنند حال اگر خواهانی دارای دو وکیل باشد که هر یک مستقلاً دارای اختیار باشند آیا دفتر دادگاه باید در صورت نقص پرونده برای هر یک اخطار رفع نقص جداگانه بفرستد؟ و اگر فقط برای یکی از وکلا اخطار رفع نقص فرستاده باشد و وکیل مذکور رفع نقص نکند آیا میتوان قرار رد دادخواست صادر کرد؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
اولاً: طبق ماده 669 قانون مدنی که مقررداشته، هرگاه برای انجام امری دو یا چند نفر وکیل معین شده باشد و هر یک مستقلاً وکالت داشته باشد، هر کدام میتواند به تنهایی آن را انجام دهد و ماده 44 قانون وکالت تصریح نموده: «وکلا باید پس از ابلاغ حکم یا قرار و یا اخطاری که مستلزم انجام امر یا دادن خرجی از طرف موکل است به اسرع اوقات به موکل یا متصدی امور او کتباً اطلاع دهند بهطوری که تفویت حقی از او نشود.»
بنابراین رابطه حقوقی هر یک از وکلا با موکل رابطه حقوقی مستقل و جداگانهای است که برای هر یک حقوق و تعهدات مستقلی ایجاد میکند و با توجه به اینکه در ماده 54 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب سال 1379 آمده است: «… مدیر دفتر دادگاه ظرف ده روز نقایص دادخواست را بهطور کتبی و مفصل به خواهان اطلاع داده و از تاریخ ابلاغ به مدت ده روز به او مهلت میدهد تا نقایص را رفع نماید…» اقدام هر یک از وکلای خواهان به رفع نقص فرستاده شود. لذا در صورتی که اخطار رفع نقص تنها برای یکی از وکلای خواهان ارسال و به او ابلاغ شده باشد بدون اینکه به وکیل دیگر ابلاغ شود، رد دادخواست به استناد عدم رفع نقص در مهلت مقرر، در فرض استعلام، وجاهت قانونی نداشته است.
ثانیاً: در صورتی که پس از ابلاغ اخطار رفع نقص به وکیلی که قبلاً برای وی اخطار رفع نقص ارسال نشده، مشارالیه در مهلت قانونی نسبت به تکمیل دادخواست خواهان اقدام کند، تقدیم پرونده به دادگاه منع قانونی ندارد.
نظریه شماره 3655/7 مورخ 7/6/1384
«مراجعه وکیل محکومعلیه به دادگاه و مطالعه پرونده جای ابلاغ واقعی را نمیگیرد و نمیتوان تاریخ مراجعه وکیل را تاریخ ابلاغ واقعی دانست و آن را مبنای آغاز مهلت واخواهی تلقی نمود.»
سؤال: در مواردی که وکیل محکومعلیه به دادگاه مراجعه و با مطالعه پرونده از مفاد رأی مطلع شود، آیا میتوان تاریخ مراجعه وکیل را تاریخ ابلاغ واقعی محسوب و آن را مبنای آغاز مهلت واخواهی دانست؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به اینکه وفق ماده 306 از قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی ابتدای مهلت واخواهی تاریخ ابلاغ واقعی به محکوم علیه تعیین گردیده است و منظور از ابلاغ واقعی، ابلاغ به شخص مخاطب است به نحوی که از مفاد رأی مطلع گردد، مراجعه وکیل محکوم علیه و مطالعه پرونده اگر چه نتیجه آن اطلاع محکوم علیه از صدور حکم غیابی میباشد، اما جای ابلاغ واقعی را نمیگیرد و نمیتوان تاریخ مراجعه وکیل را تاریخ ابلاغ واقعی دانسته و آن را مبنای آغاز مهلت واخواهی تلقی نمود. مضافاً به اینکه، صرف مطالعه پرونده توسط وکیل خوانده موجب احراز ابلاغ واقعی به موکل نمیباشد و دخالت وکیل به عنوان مطالعه پرونده نیز مستلزم دخالت وی در امر دادرسی نیست، بنا به مراتب در فرض استعلام مهلت واخواهی از زمانی آغاز میشود که دادنامه یا اجرائیه به شخص محکوم علیه و به ترتیبی که در ماده 68 همان قانون مقرر گردیده ابلاغ شده باشد.
نظریه شماره 4771/7 مورخ 10/7/1384
«عقد وکالت به موت یا جنون وکیل یا موکل مرتفع میشود و از این جهت فرقی بین وکالت مطلق و بلاعزل نیست.»
سؤال: آیا وکالت بلاعزل هم به موت یا جنون وکیل یا موکل مرتفع میشود؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
برابر بند 3 ماده 678 قانون مدنی عقد وکالت به موت یا جنون وکیل یا موکل مرتفع میشود و از این جهت فرقی بین وکالت مطلق و بلاعزل نیست. بنابراین، اگر عقد وکالت در ضمن عقد لازمی مانند عقد نکاح به صورت شرط درآید بقای آن تا وقتی است که ماهیت وکالت به علت جنون یا فوت احدی از طرفین عقد منتفی نشده باشد و الا با انتفاء آن موردی برای استفاده باقی نمیماند.
نظریه شماره 5390/7 مورخ 30/7/1384
«اگر دادنامه به موکل ابلاغ شده و موکل شخصاً یا به وسیله وکیل دیگر اقدام به تجدیدنظرخواهی یا فرجامخواهی نماید اقدام مذکور منشاأ اثر است.»
سؤال: در مواردی که وکیل حق وکالت در مرحله بالاتر را داشته باشد، چنانچه دادنامه به موکل ابلاغ شده باشد و موکل شخصاً یا به وسیله وکیل دیگر اقدام به تجدیدنظرخواهی یا فرجامخواهی نماید آیا این اقدام فاقد اثر قانونی است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
هرچند طبق تبصره ماده 47 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، در مواردی که وکیل حق وکالت در مرحله بالاتر را داشته باشد دادنامه صادره باید به وکیل ابلاغ شده و مهلت تجدیدنظرخواهی یا فرجامخواهی از تاریخ ابلاغ به وکیل محسوب میشود ولی این امر به معنی آن نیست که اگر دادنامه به موکل ابلاغ شده و موکل شخصاً یا به وسیله وکیل دیگر اقدام به تجدیدنظرخواهی یا فرجامخواهی نماید اقدام مذکور منشاء اثر نبوده و دفتر دادگاه مکلف باشد دادنامه را مجدداً به وکیل قبلی ابلاغ نماید کما اینکه چنانچه تجدیدنظرخواهی به ترتیب فوق موجب فسخ یا نقض دادنامه صادره شده طرف مقابل نمیتواند به این علت که دادنامه به وکیل محکوم علیه دادنامه بدوی ابلاغ نشده درخواست بلااثر بودن دادنامه صادره در مرحله تجدیدنظر را بنماید.
نظریه شماره 7025/7 مورخ 30/9/1384
«تأسیس دفتر وکالت جداگانه از جانب کارآموز وکالت در دوره کارآموزی محمل قانونی ندارد.»
سؤال: آیا کارآموز وکالت در دوره کارآموزی میتواند یا تمرکز فعالیتهای خود در یک شهر، در شهرهای دیگر هم دفتر داشته باشد؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به ماده 55 قانون وکالت مصوب سال 1315 با اصلاحات و الحاقات بعدی و تبصره 3 ماده 6 قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت دادگستری مصوب سال 1376 و مواد 36، 38 46 آییننامه لایحه قانونی استقلال کانون وکلای دادگستری مصوب سال 1334 با اصلاحات بعدی، چون کارآموز وکالت تحت نظر وکیل سرپرست میتواند وکالت نماید و مادام که دوره کارآموزی را طی نکرده و پروانه وکالت مستقل به وی داده نشده نام او در فهرست اسامی وکلا درج نمیشود، اساساً تأسیس دفتر وکالت جداگانه از جانب کارآموز وکالت در دوره کارآموزی محمل قانونی ندارد و تنها میتواند امور وکالتی را تحت نظر وکیل سرپرست انجام دهد. بنابراین، با منتفی بودن تأسیس دفتر وکالت مستقل در مورد کارآموز وکالت امکان تمرکز فعالیت و تأسیس دفتر در شهرهای جداگانه وجود ندارد.
نظریه شماره 7193/7 مورخ 10/10/1384
«چون در حال حاضر کلیه احکام در مورد دعاوی مالی که بیش از سه میلیون ریال باشد قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر استان بوده لذا کارآموزان وکالت، حق قبول وکالت درخصوص دعاوی که خواسته آنها بیش از بیست میلیون ریال باشد را دارند.»
سؤال: آیا کارآموزان وکالت، میتوانند در دعاویی که خواسته آنها بیش از بیست میلیون ریال باشد قبول وکالت نمایند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
طبق تبصره 3 ماده 6 قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت دادگستری، کارآموزان وکالت حق وکالت در دعاوی که مرجع تجدیدنظر از، احکام آنها دیوانعالی کشور باشد، ندارند. با توجه به نسخ ماده 21 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 1373 (که مرجع تجدیدنظر احکام صادره درخصوص دعاویی که خواسته مذکور در سال 1381 و نیز تصویب قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی در سال 1379 مستنداً به مواد 331 و 334 این قانون در حال حاضر کلیه احکام در مورد دعاوی مالی که بیش از سه میلیون ریال باشد قابل تجدیدنظر در دادگاه تجدیدنظر استان بوده لذا کارآموزان وکالت، حق قبول وکالت درخصوص دعاویی که خواسته آنها بیش از بیست میلیون ریال باشد را دارند.
نظریه شماره 132/7 مورخ 19/1/1385
«وکیل بایستی وفق قانون مالیاتهای مستقیم به وکالتنامه تمبر الصاق و ابطال کند و حقالوکاله وکلای معاضدتی هرچند ناچیز، ولی مستثنی از این اصل نیست.»
سؤال: آیا وکلای معاضدتی بایستی وفق قانون مالیاتهای مستقیم به وکالتنامه تمبر مالیاتی الصاق و ابطال نمایند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
تمبر مالیاتی که وکیل بایستی وفق مقررات ماده 103 قانون مالیاتهای مستقیم مصوب 1366 (اصلاحی 1380) به وکالتنامه الصاق و ابطال کند تابع حقالوکاله است و برای معافیت از پرداخت مالیات نیاز به وجود نص قانونی است. که در قوانین مربوط چنین صراحتی وجود ندارد، لذا حقالوکاله وکلای معاضدتی هرچند ناچیز ولی مستثنی از این اصل نیست و باید در ابطال و الصاق تمبر مالیاتی محاسبه قرار گیرد.
نظریه شماره 3244/7 مورخ 3/5/1385
«چه در قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی و چه در امور کیفری، هرجا صحبت از وکیل شده، منظور وکلای دادگستری است. لذا نمیتوان در مرحله اجراء وکیل رسمی غیردادگستری را به عنوان وکیل یکی از طرفین پذیرفت.»
سؤال: آیا در مرحله اجراء حکم یا رأی اخذ محکومٌبه میتوان وکیل رسمی، غیر از وکیل دادگستری را به عنوان وکیل یکی از طرفین پذیرفت؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
چه در قانون آیین داردسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی و چه در امور کیفری، هرجا صحبت از وکیل شده، منظور وکلای دادگستری است و نه وکلای رسمی غیردادگستری ، و به طور کلی در مرحله اجراء مواد 33 و 36 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی و ماده 293 همان قانون در امور کیفری، اشاره به وکلای دادگستری دارد و لذا نمیتوان در مرحله اجراء وکیل رسمی غیردادگستری را به عنوان وکیل یکی از طرفین پذیرفت ولی پذیرش وکیل رسمی مذکور، چنانچه نمایندگی از یکی از طرفین داشته باشد برای تعقیب عملیات اجرایی به عنوان نماینده فاقد اشکال است. همچنین برای اخذ محکومٌبه یا صرفاً مطالعه پرونده (بدون مداخله در امر دادرسی) تفویض وکالت رسمی به وکلای غیردادگستری و پذیرش آنان فاقد اشکال قانونی است.
نظریه شماره 3259/7 مورخ 3/5/1385
«چنانچه وکیلی دادخواست تجدیدنظرخواهی تقدیم نموده ولی وکالتنامه خود را ضمیمه ننموده باشد، مورد از موارد رفع نقص است اما چنانچه مشخص شود که در تاریخ تقدیم دادخواست، دادخواستدهنده فاقد سمت قانونی بوده دادخواست وی قابل پذیرش نیست.»
سؤال: چنانچه وکیل هنگام تجدیدنظر خواهی وکالتنامه خود را ضمیمه ننماید یا در تاریخ تقدیم دادخواست، فاقد سمت وکالت باشد، تکلیف دادگاه چیست؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به ماده 335 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، که تجدیدنظرخواهی را فقط از طرف شخص دارای سمت قانونی یا اصیل، قابل پذیرش دانسته است، بین کسی که سمت قانونی دارد ولی، دلیل سمت قانونی خود را ضمیمه درخواست نکرده است با کسی که اساساً فاقد سمت قانونی و فاقد عنوان وکیل در تاریخ تقدیم دادخواست است باید قائل به تفکیک شد. در مورد اول، چنانچه وکیلی دادخواست تجدیدنظرخواهی تقدیم ن موده ولی وکالتنامه خود را ضمیمه ننموده باشد، مورد از موارد رفع نقص است و مدیر دفتر دادگاه مکلف به صدور اخطار رفع نقص به منظور تکمیل پرونده از این حیث خواهد بود و چنانچه با صدور اخطار رفع نقص مشخص شود که دادخواست دهنده در تاریخ تقدیم دادخواست تجدیدنظرخواهی، وکالت از اصیل داشته ولی تنظیم وکالتنامه متعاقب با تکمیل پرونده از حیث پیوست نمودن وکالتنامه، پرونده در جریان رسیدگی قرار خواهد گرفت و به هر حال احراز اینکه شخص در زمان تقدیم دادخواست وکیل اصیل بوده ولی وکالتنماه بعداً تنظیم شده است، با توجه به اسناد و مدارک موجود و یا اعلام شخص اصیل با دادگاه خواهد بود و درمورد دوم، چنانچه مشخص شود که در تاریخ تقدیم دادخواست اساساً شخص دادخواست دهنده وکیل اصیل نبوده است به جهت اینکه در تاریخ تقدیم دادخواست تجدیدنظرخواهی فاقد سمت قانونی بوده، دادخواست وی قابل پذیرش نیست.
نظریه شماره 3789/7 مورخ 22/5/1385
«صرف داشتن وکیل، نمیتواند مستند رد ادعای اعسار موکل باشد.»
سؤال: آیا به صرف اینکه مدعی اعسار وکیل دارد، میتوان ادعای اعسار او را مردود اعلام کرد؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
صرف داشتن وکیل، نمیتواند مستند رد ادعای اعسار موکل باشد زیرا ممکن است وکیل، تبرعاً وکالت مدعی اعسار را پذیرفته باشد، یا مدعی اعسار توان پرداخت حقالوکاله را داشته باشد. لکن قادر به تأدیه محکومٌبه نباشد و لذا دادگاه علاوه بر رسیدگی به دلایل مورد استناد مدعی اعسار، میتواند «… هرگونه تحقیق یا اقدامی که برای کشف حقیقت لازم باشد…» انجام دهد. (ماده 199 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب 1379).
نظریه شماره 4468/7 مورخ 15/6/1385
«چون قبول وکالت در کلیه دعاوی مدنی و کیفری که مرجع تجدیدنظر آنها دادگاه تجدیدنظر استان است، توسط کارآموزان وکالت قانوناً بلااشکال است و مرجع تجدیدنظر احکام مربوط به فسخ نکاح و طلاق، دادگاه تجدیدنظر استان میباشد، کارآموزان وکالت حق قبول وکالت اینگونه دعاوی را دارند.»
سؤال: آیا کارآموزان وکالت حق قبول وکالت پروندههای مربوط به فسخ نکاح و طلاق را دارند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
طبق تبصره 3 ماده 6 قانون کیفیت اخذ پروانه وکالت، کارآموزان وکالت حق وکالت در دعاویی که مرجع تجدیدنظر از احکام آنها دیوان عالی کشور میباشد را ندارند ولی قبول وکالت در کلیه دعاوی مدنی و کیفری که رسیدگی به درخواست تجدیدنظر از احکام آنها در صلاحیت دادگاه تجدیدنظر استان است، توسط کارآموزان وکالت قانوناً بلااشکال است، طبق بند ب ماده 331 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی کلیه احکام صادره در دعاوی غیرمالی قابل تجدیدنظر و مرجع رسیدگی به درخواست تجدیدنظر نیز طبق ماده 334 همین قانون دادگاه تجدیدنظر مرکز همان استان است. بنابراین مرجع تجدیدنظر احکام مربوط به فسخ نکاح و طلاق که قبلاً دیوان عالی کشور بوده حالیه با افزایش صلاحیت دادگاه تجدیدنظر، در صلاحیت این مرجع قرار گرفته و کارآموزان وکالت حق قبول وکالت این دعاوی را دارند.
نظریه شماره 8202/7 مورخ 27/10/1385
«ابلاغ دادنامه به اصیل یا وکیل به انتخاب دادگاه نیست. بلکه، بر حسب اینکه مورد مشمول کدام یک از مواد قانون آیین دادرسی مدنی باشد، ابلاغ هم براساس همان مقرره به عمل میآید.»
سؤال: با توجه به مقررات مواد 300 و 302 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی و سایر مقررات این قانون از جمله مواد 46 و 47، در مواردی که طرح دعوی یا دفاع به وسیله وکیل جریان یافته ابلاغ دادنامه به اصیل یا وکیل به انتخاب دادگاه است، یا براساس مقررات قانون آیین دادرسی و حسب مورد باید به اصیل یا وکیل ابلاغ شود و آیا اساساً اجرای همزمان این مقررات ممکن است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
مقررات مواد 300 و 302 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی با سایر مقررات این قانون از جمله مواد 46 و 47 آن قابل جمع است. بدین معنی که وقتی مقنن در تبصره ماده 47 تصریح نموده: «مواردی که طرح دعوی یا دفاع به وسیله وکیل جریان یافته و وکیل یاد شده حق وکالت در مرحله باالتر را دارد کلیه آرای صادره باید به او ابلاغ شود و مبداء مهلتها و مواعد از تاریخ ابلاغ به وکیل محسوب میگردد» و در عین حال در مواد 300 و 302 ابلاغ دادنامه را به طرفین دعوی یا وکلای آنان مقرر داشته، منظور مقنن این نیست که ابلاغ به اصیل یا وکیل به انتخاب دادگاه است. بلکه منظور این است که حسب مورد باید دادنامه به وکیل یا اصیل ابلاغ شود. زیرا ممکن است دعوی به وسیله وکیل اقامه شده یا جریان یافته باشد که در این حالت ابلاغ دادنامه هم طبق تبصره ماده 47 به وکیل انجام میشود. اما اگر وکیل دخالت نداشته باشد طبق مواد 300 و 302 دادنامه به طرف دعوی ابلاغ میشود. همچنین در مواردی که وکیل حق یا اجازه وکالت در مراحل بالاتر را ندارد (طبق ماده 46) یا به ترتیبی که در ماده 47 آمده امکان تجدیدنظر و فرجامخواهی از جانب وکیل وجود نداشته باشد، دادنامه به اصیل ابلاغ میشود. بنابراین، بر حسب اینکه مورد مشمول کدام یک از مواد قانون آیین دادرسی باشد، ابلاغ هم براساس همان مقرره به عمل میآید.
نظریه شماره 9218/7 مورخ 7/12/1385
«در تعیین میزان حقالوکالهای که خوانده به عنوان خسارت دادرسی محکوم به پرداخت آن میشود، تعداد وکلای خواهان متعاقباً مؤثر نیست.»
سؤال: آیا انتخاب بیش از یک وکیل از جانب خواهان، در تعیین میزان حقالوکالهای که خوانده به عنوان خسارت دادرسی محکوم به پرداخت آن میشود، مؤثر است؟
نظریه اداره حقوقی کل قوه قضائیه
با عنایت به ماده 519 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب سال 1379 و مقررات آییننامه تعرفه حقالوکاله، حقالمشاوره و هزینه سفر وکلای دادگستری و وکلای موضوع ماده 187 قانون برنامه سوم توسعه جمهوری اسلامی ایران مصوب 27/4/1385 حقالوکاله وکیل طبق مواد 1 ، 3، 5 تا 8، 12 و 13 آییننامه یاد شده تعیین میشود، اعم از اینکه خواهان یک وکیل داشته باشد یا بیشتر و تفویض وکالت به موجب یک وکالتنامه یا وکالتنامههای جداگانه انجام شده باشد. به عبارت دیگر، در تعیین میزان حقالوکالهای که خوانده به عنوان خسارت دادرسی محکوم به پرداخت آن میشود، تعداد وکلای خواهان قانوناً مؤثر نیست.
نظریه شماره 9261/7 مورخ 9/12/1385
«تفویض وکالت بلاعزل مانع از آن نیست که موکل شخصاً مورد وکالت را انجام دهد.»
سؤال: چنانچه شخصی به دیگری وکالت بلاعزل برای فروش مالی بدهد، اما خودش آن مال را به فروش برساند، این معامله صحیح است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با عنایت به ماده 683 قانون مدنی، موکل میتواند عملی را که موردوکالت است خود انجام دهد زیرا وکالت دادن نمایندگی در انجام امری به دیگری است و به معنی سلب حق و اختیار انجام آن امر به وسیله موکل نیست. بلاعزل بودن وکیل نیز مانع از آن نیست که موکل شخصاً مورد وکالت را انجام دهد.
نظریه شماره 138/7 مورخ 21/1/1386
«چنانچه دادگاه تجدیدنظر حکم به حقالوکاله مرحله تجدیدنظر صادر ننموده باشد، این مورد از مصادیق ماده 309 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی نیست.»
سؤال: در صورتی که وکیل حقالوکاله مرحله تجدیدنظر را مطالبه کرده باشد، ولی دادگاه تجدیدنظر حقالوکاله را مورد حکم قرار نداده باشد، مورد از مصادیق اصلاح رأی مذکور در ماده 309 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
چنانچه خواهان یا وکیل وی با داشتن حق مطالبه حقالوکالهای ضمن طرح دعوی اصلی، مطالبه حقالوکاله را نیز کرده باشد و دادگاه بدوی ضمن صدور حکم نسبت به دعوی اصلی به حقالوکاله رأی داده باشد ولی دادگاه تجدیدنظر حکم به حقالوکاله این مرحله صادر ننموده باشد این مورد از مصادیق ماده 309 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی نیست زیرا کلمهای از قلم نیفتاده و یا جملهای اضافه نشده یا اشتباهی در محاسبه صورت نگرفته است بلکه نسبت به حقالوکاله رأی داده نشده است. لذا محکومله ناگزیر است مجدداً نسبت به مطالبه حقالوکاله مرحله تجدیدنظر دادخواست جداگانه تقدیم نماید.
نظریه شماره 1783/7 مورخ 22/3/1386
«وکالت ضمن عقد نکاح، تا زمانی که عقد نکاح یا وکالت به طق قانونی منحل نشده معتبر است.»
سؤال: در صورتی که پس از وقوع طلاق رجعی در ایام عده زوج رجوع نماید، آیا وکالتی که ضمن عقد ازدواج به زوجه داده شده معتبر است و زوجه میتواند از آن استفاده کند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به اینکه طبق مواد 1148 و 1149 قانون مدنی در طلاق رجعی برای شوهر در ایام عده حق رجوع وجود دارد و رجوع با هر لفظ یا فعلی که دلالت بر رجوع داشته و مقرون به قصد رجوع باشد حاصل میشود. رجوع نکاح جدید نیست بلکه شوهر به وسیله وجوع زوجیت سابق را عودت میدهد. بنابراین، چون در اثر رجوع شوهر، عقد نکاح به زوجه داده شده است، تا زمانی که عقد نکاح یا وکالت به طرق قانونی منحل نشده است معتبر میباشد و در صورت تحقق شرایط مقرر زوجه میتواند از وکالت مزبور استفاده کند.
نظریه شماره 3736/7 مورخ 4/6/1386
«وکیلی که نام وی در قرارداد وکالت آمده قبل از آنکه به عنوان وکیل خواهان به دادگاه معرفی شود، نمیتواند در دادرسی شرکت کند.»
سؤال: آیا وکیلی که در دادخواست به عنوان وکیل خواهان تعرفه نشده، میتواند در دادرسی شرکت کند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به ماده 31 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب سال 1379 که مقرر داشته: «هر یک از متداعیین میتوانند برای خود حداکثر تا دو نفر وکیل انتخاب و معرفی نمایند» دخالت وکیل در دادرسی مستلزم آن است که مشارالیه به دادگاه معرفی شود و یا براساس ماده 39 همان قانون دادخواست را به وکالت از خواهان به دادگاه تقدیم نموده باشد. بنابراین، وکیلی که صرفاً نام وی در قرارداد وکالت آمده اما در دادخواست به عنوان وکیل خواهان تعرفه نشده، قبل از آنکه به عنوان وکیل خواهان به دادگاه معرفی شود، نمیتواند در دادرسی شرکت کند.
نظریه شماره 4189/7 مورخ 26/6/1386
«منظور از عبارت مذکور در تبصره یک ماده 103 قانون مالیاتهای مستقیم آن است که عدم ابطال تمبر یا ناقص بودن آن، موجب صدور اخطار رفع نقص نخواهد بود، بلکه اصولاً وکالتنامه مذکور قابل پذیرش نمیباشد.»
سؤال: منظور از عبارت، وکالت وکیل در هیچیک از دادگاهها و مراجع مزبور قابل قبول نخواهد بود، در تبصره یک ماده 103 قانون مالیاتهای مستقیم چیست؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
منظور از عبارت مذکور در تبصره یک ماده 103 قانون مالیاتهای مستقیم مصوب سال 1380 آن است که عدم ابطال تمبر یا ناقص بودن آن به وکالتنامه، موجب صدور اخطار رفع نقص از ناحیه دفتر دادگاه نخواهد بود بلکه اصولاً وکالتنامه مذکور قابل پذیرش نمیباشد. در این صورت مثل آن است که دادخواست را شخص موکل داده باشد و لذا چنانچه سایر مدارک ناقص باشد دفتر دادگاه به شخص تجدیدنظرخواه اخطار رفع نقص مینماید و اگر مدارک تجدیدنظرخواهی کامل باشد تبادل لوایح یا دعوت به جلسه دادرسی از سوی دفتر دادگاه برای شخص تجدیدنظرخواه انجام میگیرد.
نظریه شماره 4191/7 مورخ 26/6/1386
«با عنایت به اینکه نمایندگان حقوقی مانند وکلای دادگستری در امر اقامه دعوی یا دفاع و تعقیب دعاوی مداخله مینمایند، حدود وظایف و اختیارات آنان نیز مانند وکلای دادگستری باید مشخص باشد.»
سؤال: آیا رعایت مقررات ماده 35 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی از جانب نمایندگان حقوقی نیز لازمالرعایه است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با عنایت به اینکه نمایندگان حقوقی موضوع ماده 32 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی مصوب سال 1379 مانند وکلای دادگستری در امر اقامه دعوی یا دفاع و تعقیب دعاوی مداخله مینمایند، حدود وظایف و اختیارات آنان نیز مانند وکلای دادگستری باید مشخص باشد. بنابراین، همانطور که رعایت ماده 35 قانون مذکور از جانب وکلای دادگستری الزامی است، مقررات این ماده از جانب نمایندگان حقوقی نیز لازمالرعایه است.
نظریه شماره 5768/7 مورخ 3/9/1386
«در دادگستری یا اصیل و یا وکیل دادگستری مجاز به دخالت در امر دادرسی است و نماینده حقوقی هم در موارد استثنائی در حدود قوانین مربوط میتواند مداخله نماید.»
سؤال: آیا اشخاصی که از جانب موکل در دفتر اسناد رسمی به عنوان وکیل کاری تعیین شدهاند، میتوانند در امر دادرسی مداخله نمایند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
وکالت در دادگستری مختص وکلای دادگستری است و وکلا هم مطابق قانون استقلال کانون وکلای دادگستری و آییننامه اجرایی آن با تنظیم فرم چاپی وکالتنامه انجام وظیفه مینمایند و مراجع قضائی با تشریفاتی که قانون معین کرده آنها را میپذیرند نه غیر آن، اما این بدان معنی نیست که در دفترخانه اسناد رسمی قراردادی تنظیم نشود بلکه هر شخصی میتواند به دفترخانه مراجعه و با تنظیم قرارداد و یا تنظیم وکالتنامه توکیلی اقدام نمیاد که شخص مذکور بتواند به وکیل دادگستری وکالت بدهد و یا برای انجام کار غیرقضائی. به عبارت دیگر وکالت ک اری تنظیم نماید که تنظیم این چنین وکالتنامهها در دفاتر اسناد رسمی فاقد اشکال است. به عبارت دیگر از نظر قوانین موضوعه برای کار قضائی جهت مراجعه به دادگستری یا باید اصیل بود و یا وکیل دادگستری مجاز به دخالت در امر دادرسی است و حتی پذیرش نماینده حقوقی هم امری است استثنائی که در حدود قوانین مربوط از جمله استفاده از دستگاهها از نماینده حقوقی مصوب 1374 با اصلاحات بعدی و نیز ماده 32 قانون آیین دادرسی مدنی مصوب 1379 انجام میشود.
نظریه شماره 6187/7 مورخ 19/9/1386
«اصطلاح «رونوشت»، «تصویر» و «روگرفت» از جهت کاربرد مورد نظر مقنن، با یکدیگر مترادف است.»
سؤال: آیا وکلای طرفین دعوی میتوانند مطابقت «روگرفت» اسناد مربوط به دعوی موکل خود را با اصل آن گواهی نمایند؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
«عکس یا گراور» که در ماده 74 قانون آیین دادرسی مدنی مصوب 1318 تصریح شده بود و «تصویر» که در ماده 57 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی وانقلاب در امور مدنی مصوب 1379 تصریح شده است، با اصطلاح «رونوشت» که در هر دو ماده موصوف و همراه با واژه «روگرفت» در ردیف 190 فهرست واژههای مصوب مردادماه 1376 فرهنگستان و ادب فارسی- به استناد ماده واحده قانون ممنوعیت بکارگیری اسامی و عناوین و اصطلاحات بیگانه مصوب 1375 و تبصره 1 آن- تصویب و تصریح شده است، از جهت کاربرد مورد نظر مقنن، با یکدیگر مترادف است و لذا وکلای طرفین دعوی میتوانند علاوه بر «رونوشت»، «تصویر» یا «روگرفت» اسناد مربوط به دعوی موکل خود را گواهی کنند که با اصل آن مطابق است (قسمت اخیر ماده 57 قانون آیین دادرسی دادگاههای… مصوب 1379).
نظریه شماره 6537/7 مورخ 1/10/1386
«وکالت در دادگستری مختص وکلای دادگستری است.»
سؤال: آیا تفویض وکالت در دفترخانه اسناد رسمی به شخصی که دارای لیسانس حقوق است برای وکالت در دادگستری کافی است؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
وکالت در دادگستری مختص وکلای دادگستری است وکلا هم مطابق قانون استقلال کانون وکلای دادگستری و آییننامه اجرایی آن با تنظیم فرم چاپی وکالتنامه انجام وظیفه مینمایند و مراجع قضائی هم با تشریفاتی که قانون معین کرده آنها را میپذیرند نه غیر آن، بنابراین از نظر قوانین موضوعه برای کار قضائی جهت مراجعه به دادگستری یا باید اصل بود و یا وکیل دادگستری که مجاز به دخالت در امر دادرسی باشد، بنابراین در فرض استعلام داشتن لیسانس حقوق کافی برای وکالت در دادگستری ولو اینکه در دفترخانه به وی وکالت داده باشند نیست و شخص ایشان فقط به عنوان اصیل میتواند وارد دعوی شود و یا وکالت در توکیل داشته باشد که بتواند به وکیل دادگستری برای انجام کاری که در استعلام آمده وکالت بدهد.
نظریه شماره 1018/7 مورخ 23/2/1387
«مطالبه حقالوکاله وکیل چنانچه ضمن صدور حکم منظور نشده باشد نیاز به تقدیم دادخواست دارد.»
سؤال: آیا حقالوکاله وکیل و سایر هزینهها از قبیل حقالمشاوره و هزینه سفر وکلای دادگستری احتیاج به تقدیم دادخواست دارد یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با توجه به بند 2 ماده 158 قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356 و اینکه حقالوکاله مرحله اجراء و هزینههای ایاب و ذهاب وکیل در عداد هزینههایی که برای اجرای حکم ضرورت داشته باشد مانند حقالزحمه خبره و کارشناس و ارزیاب و حق حفاظت اموال و نظائر آن محسوب نمیشود، بنابراین وصول حقالوکاله مرحله اجراء و هزینههای ایاب و ذهاب وکیل (موضوع مواد 13 و 17 آییننامه تعرفه حقالوکاله، حقالمشاوره و هزینه سفر وکلای دادگستری و وکلای موضوع ماده 187 قانون برنامه سوم توسعه جمهوری اسلامی ایران مصوب 26/4/1385 ریاست محترم قوه قضائیه) از محکومعلیه، محتاج به تقدیم دادخواست و رسیدگی دادگاه است به عبارت دیگر چنانچه حقالوکاله وکیل در رأی دادگاه قید نشده باشد چون در ردیف هزینههای اجرایی نیست موضوع نیاز به تقدیم دادخواست دارد.
نظریه شماره 1225/7 مورخ 1/3/1383
«1- در دادسراها و دادگاهها فقط وکیل رسمی دادگستری و اصیل را میپذیرند و وکیل رسمی که در محضر وکالت رسمی به وی داده شده قابل پذیرش نیست.»
2- در صورت عدم پرداخت نفقه از طرف پدر به اولاد پدر ملزم به پرداخت خواهد بود و اگر غایب باشد و امکان پرداخت نباشد، مادر با اجازه دادگاه میتواند نفقه را پرداخت و به عنوان طلب از شوهرش محسوب نماید.»
سؤال: 1- آیا در دادگاهها وکیل رسمی که در محضر به او وکالت داده شده قابل پذیرش است؟
2- آیا پدر ملزم به پرداخت نفقه به اولاد میباشد و اگر پرداخت نکرد و یا امکان پرداخت فراهم نبود تکلیف چیست؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
1- وکالت در دادگستری مختص وکلای دادگستری است و وکلا هم مطابق قانون استقلال کانون وکلای دادگستری و آییننامه اجرایی آن، پروانه وکالت دریافت کرده و انجام وظیفه مینمایند، طبق ماده 33 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، وکلای متداعیین باید دارای شرایطی باشند که به موجب قوانین راجع به وکالت در دادگاهها برای آنان مقرر گردیده است، از نظر قوانین موضوعه برای کار قضائی جهت مراجعه به دادگستری یا باید اصیل بود یا وکیل دادگستری مجاز به دخالت در امر دادرسی و پذیرش نماینده حقوقی نیز استثنائی است، در حدود مقررات ماده 32 قانون مذکور، بنابراین طرح دعوی از ناحیه فردی که وکیل رسمی دادگستری نبوده بلکه در دفتر اسناد رسمی به وی وکالت داده شده به وکالت از اصیل، قانوناً صحیح نبوده و رسیدگی و صدور حکم در خصوص این دعوی توسط دادگاه نیز فاقد وجاهت قانونی است. ضمناً اظهارنظر درخصوص آرای صادره از مراجع قضائی خارج از وظایف این اداره کل بوده و احراز تخلف یا عدم تخلف قاضی هم به عهده دادسرا و دادگاه انتظامی قضات است.
2- در صورت غیبت یا استنکاف پدر از پرداخت نفقه اولاد و عدم امکان الزام وی به پرداخت نفقه طبق مقررات ماده 1205 قانون مدنی اقدام میگردد و مادر میتواند به استناد همین ماده از قانون مدنی در صورتی که اموالی از غایب یا مستنکف در اختیار نباشد، با اجازه دادگاه نفقه آنها را به عنوان قرض پرداخت نماید و سپس از شخص مستنکف یا غایب مطالبه کند.
نظریه شماره 1246/7 مورخ 1/3/1387
«استعفای وکیل باید هم به دادگاه و هم به موکل ابلاغ شود و اگر فقط به دادگاه اعلام شده باشد دفتر دادگاه مراتب را به موکل اطلاع میدهد.»
سؤال: در مواردی که وکیل در پرونده از وکالت استعفاء کرده و موکل از آن اطلاع ندارد تکلیف چیست؟ آیا امکان توقف دادرسی وجود دارد؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
با تصویب و لازمالاجراء شدن قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (در سال 1379) محاکم باید طبق مقررات این قانون عمل نمایند و طبق ماده 529 این قانون سایر قوانین و مقررات از جمله قانون اصلاح پارهای از قوانین دادگستری مصوب 1356 در قسمتهایی که با قانون مؤخرالتصویب مغایرت دارد ملغی و منسوخ است طبق ماده 37 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی اگر موکل وکیل مانع از جریان دادرسی نخواهد بود. بنابراین، با عزل وکیل دادرسی با حضور موکل یا توسط وکیل جدید ادامه مییابد، استعفای وکیل ممکن است به موکل اعلام شود یا به دادگاه، اگر استعفای وکیل به دادگاه اعلام شود با توجه به مقررات ماده 39 قانون مذکور، چون ممکن است موکل از استعفاء خود بیاطلاع باشد برای حفظ حقوق وی دادگاه به موکل اخطار میکند که شخصاً یا توسط وکیل جدید دادرسی را تعقیب نماید و دادرسی تا مراجعه موکل یا معرفی وکیل جدید حداکثر به مدت یک ماه متوقف میگردد اما اگر استعفای وکیل به دادگاه اعلام نشود بلکه به موکل اعلام شود، دادگاه وظیفهای در صدور اخطاریه موضوع ماده 39 قانون مذکور و توقف دادرسی ندارد.
نظریه شماره 5735/7 مورخ 1/10/1364
«عزل وکیل اول چنانچه به اطلاع وکیل دوم نرسد موجب عزل وکیل دوم نیست.»
سؤال: شخصی به منظور انجام پارهای از امور خود، وکالتنامهای به شخص «الف» تفویض نموده و نیز اختیار توکیل به غیر را به ایشان میدهد. شخص «الف» بعد از مدتی با توجه به اختیار حق توکیل، قسمتی از مورد وکالت را به شخص «ب» تفویض مینماید و شخص شروع به انجام امور وکالت میکند در این جریان موکل شخص «الف» را عزل مینماید و هیچگونه اطلاعی به شخص «ب» نمیدهد شخص «ب» به دنبال اقداماتی که برای انجام امور وکالت شروع کرده و اطلاعی از عزل وکیل اول نداشته است بقیه امور وکالت را انجام میدهد. سؤال این است که آیا اقدامات وکیل دوم پس از عزل وکیل او تا زمانی که موضوع به اطلاع وی نرسیده است صحیح میباشد یا خیر؟
نظریه اداره کل حقوقی قوه قضائیه
عزل وکیل اول در صورتی که به اطلاع وکیل دوم نرسیده باشد، موجب عزل وکیل دوم نیست و مورد مشمول ماده 680 قانون مدنی است.
برگرفته از وبسایت کانون البرز |