زندگی در مشت شبکه های اجتماعی |
رسانهها، دنیای ما را تصاحب کردهاند؛ در هر کجا که حضور دارند. حالا در یک لحظه میشود از همهچیز باخبر شد. همین رسانهها توانستهاند فاصلهها را به حداقل برسانند. دلتنگیکردنها شکل و شیوه خودشان را از دست دادهاند، دیگر هیچ خبری داغ نمیماند و هر اتفاقی را میشود از میان هجوم اخباری که رسانهها و فضای مجازی در اختیار ما قرار میدهند، فهمید.این اخبار میتواند از بزرگترین انفجار جهانی خبر دهد، میتواند خبر کشف یک داروی بزرگ باشد، میتواند جایزه سینمایی جهانی باشد یا کوچکترین و شخصیترین مسائل زندگی آدمهای اطراف. آدمهایی که یا نمیشناسیم و با کلیککردن روی تصاویر زندگیشان، درگیر حریم خصوصیشان میشویم یا آنهایی که سوپراستارهایی هستند که برای گرفتن عکس یادگاری با آنها صف میکشیم و این همان جادوی فضای مجازی است. جادویی که در ثانیهای میلیونها عکس و خبر را مخابره میکند و میتواند زندگی همه را دگرگون کند. برداشت اولدکتر محمدامین قانعیراد، رئیس انجمن جامعهشناسان کشور، در گفتوگو با «شرق» به تحلیل فرهنگ استفاده از فضای مجازی در بین افراد پرداخته و میگوید: «تا پیش از این، در روزهایی نهچنداندور، آموزش شیوه استفاده از تلفنهای همراه معمولی به افراد بزرگتر خانواده تقریبا غیرممکن بود و ساعتها وقت میبرد. آدمهایی که علاقهای به برقراری ارتباطهای مجازی نداشتند، برای بهروزشدن مجبور بودند با ما همراه شوند. سورپرایز همه ما برای والدینمان تلفنهای کوچک همراهی بود که قابلیتهای بیشتری از تلفنهای قدیمیتر داشت. آنها میتوانستند با این گوشیهای جدید عکس بگیرند یا تصویر بهتری از اطراف داشته باشند، اما استفاده از همین دستگاههای ساده برای آنها دشوار بود. تا پیش از این پدرها و مادرها استفاده از تکنولوژی در خانه را به فرزندانشان واگذار کرده بودند. آنها برای خریدن رایانه مخالفت میکردند، وقتی هم پای رایانه به خانوادهها باز شد، هیچوقت برای استفاده از آن رغبتی از خودشان نشان نمیدادند. پدربزرگها و مادربزرگها هرگز نخواستند در فضای اعجابانگیز اینترنت با ما سهیم شوند، اما امروز همهچیز فرق کرده است. آدمهایی که مدتها طول کشید تا حضور تلویزیون و ماهواره و رادیو را در خانههایشان قبول کنند، آنهایی که برای یادگرفتن استفاده از تلفن همراه مدتها وقت صرف کردند، حالا جزء کاربران اصلی فضاهای مجازی شدهاند. تلگرام در تصرف پدران و مادرانی است که در روستاهای دورافتاده زندگی میکنند و فرزندانشان برای زندگی به خارج از کشور مهاجرت کردهاند. آنها لحظهبهلحظه از اخبار و عکسهای جدید فرزندانشان مطلعند و همین باعث میشود فاصلهها را کمتر حس کنند». صدیقه 57ساله است. دیپلمه و بازنشسته آموزشوپرورش. همسرش مهدی، سال 91 بر اثر سکته قلبی درگذشته است. صدیقه دو فرزند دارد؛ کامیار و محیا. کامیار مدتهاست به کانادا مهاجرت کرده و دخترش محیا دانشجوی کارشناسی ارشد پرستاری است. همین باعث شده زندگی صدیقه بعد از مرگ همسرش تکبُعدی شود. او همیشه تنهاست. خانواده او در شهرستان ابهر زندگی میکنند و دخترش هم بیشتر اوقات در بیمارستان است. صدیقه در یک سال گذشته زندگیاش را جور دیگری میبیند. او که بعد از مرگ همسرش اعتمادبهنفسش را از دست داده بود، حالا و به واسطه تلگرام، مدیریت چند گروه تلگرامی را در دست گرفته است. صدیقه در یک گروه آشپزی ادمین است، در گروه کتابخوانی هم مدیریت گروه را بر عهده دارد و در گروهی که برای نزدیککردن زنان فامیل تأسیس کرده هم خودش مدیریت را عهدهدار است. دخترش محیا خیلی از این ماجرا خوشحال نیست. او میگوید: « نمیگذارم بستههای اینترنتی برای تلفنش بخرد. میترسم بیشتر از این خودش را درگیر این فضا کند. وقتهایی هم که خانهام، مودم را قایم میکنم تا بیشتر از این وقتش را نگیرد»، اما صدیقه از این ماجرا خوشحال است. میگوید: «من نوهام را ندیده بودم، اما حالا هر روز میتوانم بزرگشدنش را ببینم. میبینم چگونه غذا میخورد، چگونه راه میافتد و بزرگ میشود. من دلم ارتباط میخواهد. چیزی که بچههایم آن را نمیفهمند». قانعیراد با اشاره به اینکه حضور رسانهها به این شکل در زندگی مردم جنبههای مثبت و منفی زیادی دارد، درباره نحوه استفاده افراد سالمند از فضای مجازی بیان میکند: «دلیل گسترش سریع رسانهها در زندگی مردم در یک مقطع زمانی نیاز به تحلیل دارد. افرادی که در برابر قبول تکنولوژی مقاومت میکردند، حالا خودشان تشنه استفاده از ابزار تکنولوژی هستند. این ماجرا به دهه 80 بازمیگردد. دهه 80 بود که در هر خانه و ادارهای به صورت گسترده اینترنت وارد شد. در ابتدای دهه 90 شبکههای اجتماعی به عنوان موج جدید رسانههای مجازی متولد شدند و فرقش با موج قبلی این بود که نیازی به مهارت و اطلاعات زیادی نداشت؛ یعنی کارکردن با تلگرام و شبکههای اجتماعی مهارت و دانشی نمیخواهد؛ بنابراین زنان خانهدار و مردان بازنشسته و افرادی که فاقد دانش فناوری اطلاعات بودند و مفهوم فضای مجازی و حتی کلیککردن را نمیدانستند، یاد گرفتند با صفحات لمسی تلفن همراهشان میتوانند وارد دنیای دیگری بشوند و در آن چیزی بنویسند؛ چون کارکرد آن ساده بود. از اوایل دهه 90 اتفاق دیگری هم در کشور افتاد و آن مواجهشدن مردم با خلأ اطلاعات و همینطور پرکردن اوقات فراغت بود. به نظر من این مسئله در بهوجودآمدن وضعیت فعلی بسیار تأثیرگذار بود». رئیس انجمن جامعهشناسان کشور همچنین در ادامه تأکید میکند: «بعد از حوادث سال 88 که مردم کمتر به رسانهها دسترسی داشتند، بیشتر وقت خود را به فضای مجازی میسپردند تا اطلاعات را پیدا کنند و بعد دیدند از طریق همین رسانهها میتوانند با اقوام خود ارتباط مستمر داشته باشند. از آن طرف هم میتوانند اطلاعات و اخبار را با زبان خود و به شیوه خود دریافت کنند؛ چراکه این شبکهها قابلیت شخصیکردن اخبار را دارند؛ مثلا این رسانهها گاهی خبر را به لطیفه و جوک و گاهی به عکس و کلیپ ویدئویی تبدیل میکند و همین ارائه مختلف اخبار، ممکن است برای شهروند عادی از شیوه رسمی ارائه اخبار جالبتر به نظر برسد. فرد میتواند در طول روز در بین انجامدادن کارهایش اخبار دریافت کند و این از طرف فرستندههای ناشناس نیست، فرستندههای این اخبار آشنا هستند و همین تأثیرگذاری اخبار را برایشان بیشتر میکند». قانعیراد تأکید میکند: «جنبه منفی استفاده اینچنینی از فضای مجازی همان تأثیری است که میتواند بر روی تفکر بگذارد، اما از جنبه مثبت میتوان به این فضا نگاه درمانی داشت. من اوقات فراغت، لحظههای تنهایی و انزوای خودم را در اینجا میگذارنم. افرادی مثل شهروندانی که همسر خود را از دست دادهاند، توانستهاند با حضور در همین رسانهها به زندگی خودشان معنا بدهند، ارتباط از راه دور را برقرار کنند؛ برای مثال کسی که خواهرش در اراک و پسرش در آلمان زندگی میکند، میتواند شب با هر دوی آنها مرتبط باشد و این باعث میشود از تنهایی درآید و ارتباطاتی که لازمه زندگی است را بدون پرداخت هیچ هزینهای برقرار بکند. از نظر منفی میتواند این تأثیر را روی افراد بگذارد که بله! ارتباطات انسانی همین است؛ چیزی که از طریق رسانهها برقرار میشود؛ بنابراین کمکم نیازمان به ارتباط رودرروی انسانی فراموش میشود و کاهش پیدا میکند. در واقع این رسانهها سلیقه ما را تغییر میدهند، یک زمانی ما حتما برای برقراری ارتباط باید یکدیگر را رودررو میدیدیم، اما حالا برای برقراری ارتباط یک پیام کوتاه چندرسانهای ما را ارضا میکند. این مسئله در طولانیمدت مناسبات انسانی و کیفیت آن را کاهش میدهد؛ چون هیچچیز جای مناسبات رودررو را نمیگیرد». برداشت دوماما چقدر فرهنگ استفاده از فضای مجازی را آموختهایم؟ چقدر توانستهایم خودمان و دیگران را در فضای مجازی از گزند خطرات احتمالی در امان نگه داریم؟ تصویر اول: دختر بچه بانمکی دارد به سؤالاتِ کسی جواب میدهد. سوژه صحبتشان کسی است که دخترک در دنیای کودکیاش میخواهد با او ازدواج کند. کسی که از او فیلمبرداری میکند، قطعا هدفی جز بهانتشارگذاشتن شیرینزبانیهای دختر ندارد. دختربچه روحش هم خبردار نیست که چه اتفاقی خواهد افتاد. حالا مگر چه اتفاقی خواهد افتاد؟ جوابش پیشِ من و شماست. هیچکدام از ما نمیدانیم این دختربچه وقتی به سنی میرسد که خوب و بد را تشخیص میدهد، وقتی که بزرگتر میشود، آیا دلش میخواهد اطرافیانش و عده کثیری از مردم او را با این خاطره به یاد بیاورند؟ شاید اگر این دختر خودش حقی برای انتخاب میان انتشاریافتن یا نیافتن تصاویر و شیرینزبانیهایش داشت، گزینه دوم را قبول میکرد و ترجیح میداد شیرینزبانیهایش در حریم خانه و خانواده خودش بماند، اما کسی به این حق کودک توجه نمیکند. یکی از مثالزدنیترین این اتفاقات، تصویر پسرک خردسال و دانشآموزی بود که در کلاس درس فرق بام و شیب را نمیدانست و انتشار همین تصاویر او را از ادامه تحصیل منصرف کرد. کمی نزدیکتر اگر به ذهنمان فشار بیاوریم، شاید نام فرنود، خاطرات بامزهای را در ذهنتان تداعی کند؛ کودکی که در مقابل سؤال مجری تلویزیونی که کدام کارهای شخصیاش را خودش انجام میدهد، صادقانه پاسخ داد و مدتی نگذشت که همه جای جهان مجازی ما پر شد از تصاویر او. هیچوقت فکر کردهایم حالا که فرنود احتمالا 10-11 ساله است از اینکه ما بارها و بارها تصاویر او را دیدهایم و منتشر کردهایم چه حسی دارد؟ تصویر دوم: کیفیت تصویر ممکن است چندان خوب نباشد، اما آنقدری هست که اگر زن را پیش از این چهار، پنج بار دیده یا در محل چند بار از کنارش رد شده باشیم، قطعا بشناسیمش. صدای مرد هم به گوش میرسد. کجاست؟ اتاق نامرتب نگهبانی یک پروژه ساختمانی یا اتاق مرتب پسر جوان خانواده که صدای موسیقی در آن بلند است. اتفاقاتی میافتند که در هیچ کجای دنیا و با هیچ قانون و متر و معیاری نمیشود و نباید که به اشتراکشان گذاشت، اما این اتفاق میافتد. مرد نگهبان پروژه ساختمانی یا پسر جوان خانواده، از سوژه فیلم میگیرند و او هم بیخبر از همهجا، نمیداند بالای کدام گورِ بیجنازهای در حال گریستن است؛ گور بیجنازه اعتماد. لازم است از تبعات این مورد دوم بگوییم؟ بعید است. خیلی بعید است. ممکن است پیش از این هم شنیده باشیم که یک نفر از دیگری بابت چنین مسئلهای شکایت کرده است. در بعضی موارد موقعیت روشن است، اما همیشه هم این طور نیست. نعمت احمدی، حقوقدان و وکیل دادگستری در گفتوگو با «شرق» در پاسخ به این سؤال که اصلا میشود این مقوله ضبط و پخش فیلمهای شخصی را یک مورد حقوقی دانست، میگوید: «حقوق همیشه دنبالهروی عرف جامعه است. باید اتفاقی در جامعه بیفتد و اختلافی حادث بشود و نتوانند به طرق عادی حلش کنند تا قانونگذار مجبور شود دربارهاش قانون بنویسد. یکی از منابع قانونی عرف است؛ چراکه درنهایت خوب یا بدبودن یک امر را زمانه تعیین میکند. بهمرور زمان براساس هر اختلافی که پیش آمد، قانونی نوشته شد. این مسئله جدیدی است و در تمام دنیا وجود دارد. گاهی اوقات خیر میشود و گاهی هم شر. احمدی تأکید میکند: «اگر سوءاستفاده محرز باشد و به قصد اخاذی یا چیزی شبیه به این صورت گرفته باشد، بدون شک عمل مجرمانه است و قابل پیگیری، اما در غیر این صورت، خیر. قبلتر از این هم این مشکلات را داشتیم؛ چنانکه مزاحمتهای تلفنی را هیچکس فراموش نمیکند. مزاحمتهایی که گاهی مقاصد عجیبی داشتند و حاصل هم میشدند. اگر یادم باشد، خانم مستأجری خانه را خالی نمیکرد و پسر موجر شماره زن را کنار کیوسکهای تلفن عمومی حک کرده بود و تا مدتها آقایان تماس میگرفتند و از زنِ بیچاره آمارهای عجیبوغریب میگرفتند». این وکیل دادگستری همچنین درباره فیلمهایی که از روابط شخصی گرفته میشوند و شکایت از انتشار این فیلمها، تأکید میکند: «در این موارد قانون میتواند از کسی که فیلمش منتشر شده حمایت کند؛ چراکه زیرپاگذاشتن حریم شخصی به وسیله نشرِ صور قبیحه بوده و این خود برای قانون حساسیتبرانگیز است» احمدی با تأکید بر اینکه خودِ تهدید به نشرِ یک فیلم شخصی هم یک عمل مجرمانه محسوب میشود خاطرنشان میکند: «برای مثال اگر یک مرد از زنی فیلم شخصی دارد و او را تهدید میکند که اگر فلان کار را نکنی من هم این فیلم را پخش میکنم، این دیگر فقط یک تهدید نیست. او در حقیقت دارد خودش را تحویل قانون میدهد؛ چراکه با این حرف اعلام میکند من از تو بدون اجازهات فیلم گرفتهام و میخواستم و میخواهم با آن فیلم از تو اخاذی کنم. در همین حرکت او، چندین عنوان مجرمانه سنگین وجود دارد». دکتر همایون مجتهدی، جامعهشناس، درباره انتشار فیلمهای شخصی افراد در فضای مجازی به «شرق» میگوید: وقتی هنوز سیل گسترده انتشار فیلمهای کوتاه از زندگیهای شخصی باب نشده بود، زندگی افراد زیادی دستخوش تغییر و ویرانی شد. وقتی ویدئو سیدیها در دسترس عموم مردم قرار گرفتند، عدهای سر خیابانها با فروش برشی کوتاه از زندگی شخصی آدمها روزگار میگذراندند. فقط کافی بود گشتی در خیابانها بزنیم تا از سیدیفروشهایی که موزیکهای آن طرف آبی میفروختند، فیلم شخصی منتشرشده از جشن تولد آدمهای عادی را پیدا کنیم. اتفاقی که منجر به خودکشی چند دختر جوان پس از انتشار تصاویر شخصیشان در یک مهمانی دخترانه شد. کمی بعد نوبت بازیگرانی شد که محکومان دیگر این ماجرا بودند. آنهایی که فیلم شخصیترین لحظات زندگی ما را منتشر میکردند، هرگز به عواقب کار نمیاندیشیدند. عواقبی که دامن آدمهای زیادی را گرفت». مجتهدی در ادامه تأکید کرد: «اما امروز بعد از تمام این اتفاقات میبینیم بخشی از ترس مردم از فضای مجازی و رسانهها ریخته است. حالا آدمها با ترس کمتری در لحظات زندگیشان ما را شریک میکنند و شاید این کار فرصت کمتری به کسانی بدهد که درصدد سوءاستفاده از تصاویر فیلمهای شخصی ما هستند». وی تأکید میکند: «انسان با وجود پذیرش زندگی در اجتماع، حاضر نیست از آنچه درباره فردیترین مسائل شخصی او مطرح میشود دست بردارد. به عبارت دیگر زندگی در اجتماع و با جمع را نافی حق خود در رعایت حرمت مسائل خصوصی خود نمیداند. اجتماع نیز در مقابل گذشتن فرد از مداری از آزادی خود موظف است احترام به آنچه را که به عنوان حریم خصوصی میشناسیم، رعایت کند. از طرفی هم کودکان و نوجوانان که پیش از این به عنوان یکی از مهمترین و درعینحال آسیبپذیرترین اقشار جامعه همواره به نحو جدی در معرض انواع بزهدیدگی و صدمات جبرانناپذیر روحی قرار داشتهاند، به لحاظ شرایط ویژه و کاربرد سریع فناوریهای جدید بیش از هر زمان دیگری در معرض خطر قرار گرفتهاند. نتیجه این امر تأکید و تأیید نظامهای حقوقی اجتماعی مختلف اعم از داخلی و بینالمللی بر اصل لزوم حمایت ویژه از کودکان و نوجوانان است». مجتهدی در پایان تأکید میکند: «نکته مهم درباره حریم خصوصی آن است که مفهوم و قلمرو این بُعد از حق انسان نیز به دنبال تحولات و پیشرفتهایی که به مرور زمان در زمینههای علمی، اجتماعی، اقتصادی و... صورت گرفته است، تحتتأثیر قرار گرفته؛ بنابراین مفهوم و قلمروی خصوصی در جامعه متمدن و پیشرفته امروزی با مفهوم و قلمرو آن در جامعه سنتی سابق متفاوت است. دلیل این تفاوت آن است که تکنولوژی مدرن امروزی، علاوه بر پلیس، مردم را هم قادر کرده است به طور مخفیانه بر اعمال هم نظارت کنند و اطلاعات محرمانه درباره زندگی مردم به دست آورند که اصولا چنین حقی را ندارند. استفاده از دستگاههای فیلم و عکسبرداری، استفاده از پست الکترونیکی و دیگر شیوههای الکترونیکی برقراری ارتباط، از دستاوردهای تکنولوژی امروزی است که میتواند بهراحتی برای نقض حریم خصوصی افراد استفاده شود. در واقع میتوان گفت تکنولوژی مدرن، قلمرو نقض حریم خصوصی را توسعه داده است. بنابراین باید ابزارهای جدیدی در قالب حمایتهای ویژه قانونی برای حمایت از حریم خصوصی ایجاد شود». تجاوز رسانهها به حریم زندگی خصوصی افراد، معنای دیگری هم دارد، این معنا رفتارهایی را دربر میگیرد که میتوان آنها را در مراجع قضائی به عنوان تجاوز به حریم خصوصی به رسمیت شناخت. این جملات را بهمن کشاورز، وکیل دادگستری و عضو کانون وکلای دادگستری مطرح کرده و در ادامه میافزاید: «درحالیکه هنوز مفهوم حریم خصوصی و برخی مسائل حقوقی مربوط به آن برای جامعه حقوقی ما ناشناخته است، اشخاص بسیاری وجود دارند که به دلیل رعایتنکردن اصول اخلاق رسانه، همواره از نقض حریم خصوصی خود رنج میبرند، اما نمیدانند با چه عنوانی و با چه مستند حقوقی یا قانونی به دفاع از خود برخیزند». کشاورز تأکید میکند: «ضرورت همگانی با نیازهای اجتماعی بیشازپیش ایجاب میکند قواعدی جامع دراینباره تدوین شود. بیشک برخی از موارد نقض حریم خصوصی باید با مجازاتهای کیفری همراه باشد که در برخی متون قانونی نیز این امر دیده شده و برخی موارد نقض حریم خصوصی، الزام نقضکننده به جبران خسارت را به دنبال داشته است». اما به طور کلی نمیشود این مسائل را شخصی دانست و موردی بررسی کرد. اگر قرار باشد در هر کدام دقیق شویم، احتمالا دایره مقصران هیچ انتهایی نخواهد داشت. مصطفی اقلیما، جامعهشناس و مددکار اجتماعی درباره سوژهشدن کودکان در فیلمهای کوتاه تلگرامی صحبت میکند و به «شرق» میگوید: «همین اول بگویم که چنین اتفاقاتی چندان ماندگار نیستند. نه در ایران که در تمام کشورهای جهان این طور نیست که هرکدام از این فیلمها را همه تا ابد به یاد داشته باشند. مگر اینکه سوژه بخواهد در آینده وکیل و وزیر و حاکم شود. وقتی یک چیز در فرهنگ پذیرفته میشود، قانون هم در برابر آن موضعی نمیگیرد. تمام آن خانوادههایی که از بچهشان فیلم پخش کردهاند، به این کارشان افتخار میکنند و اغلب اطرافیانشان نیز از این کار استقبال میکنند. باید این طور بگویم که وقتی عرف و جامعه این حرکات را پذیرفته است، دیگر قانون هم نمیتواند دراینباره کاری انجام دهد. تا وقتی دولت این حرکات را نوعی خطر برای بچه نداند، نمیشود از نظر حقوقی با آنها مقابله کرد. البته در کشور ما گاهی بلاهای وحشتناک سرِ بچهها میآید و کاری نمیشود کرد که فکر نکنم دیگر نوبت به این انتظارات برسد. بچهای کتک میخورد و از او سوءاستفاده میشود و بهزیستی مدتی نگهش میدارد و باز او را به همان خانوادهای برمیگرداند که موقعیت خطرناک قبل را برایش فراهم کرده بود. ما حتی در قسمتهای شدید هم در دستگاههای مربوطه تدبیری نیندیشیدهایم». اقلیما در ادامه در پاسخ به این سؤال که آیا میشود در این موارد وقوع جرمی را به اثبات رساند، تأکید میکند: «دادگاهها معمولا میگویند برای هر مسئله یا باید شاکی خصوصی وجود داشته باشد یا جرم مشهود. این طور چیزها را نه جرم در نظر میگیرند و نه اساسا میتوانند شاکی خصوصی داشته باشند. به نظر میآید چنین چیزی اصلا در اولویتبندیهای دولت نیست. بله، این سؤال درستی است که در آینده چه اتفاقی برای بچه خواهد افتاد، اما راستش را بخواهید مردم اصلا چنین دغدغهای ندارند. بچه خواهد پرسید چرا چنین فیلمی از من پخش کردید و والدینش میگویند دلمان خواست و غمانگیز این است که او هم قانع خواهد شد و دستکم ادامه نخواهد داد. یکی از آسیبهای دیگرِ این مسئله هم این است که بچه تشویق والدینش را درباره فلان رفتار بامزه میبیند و فکر میکند کار خوبی است و تکرار میکند و بعد از مدتی که والدینش دیگر حوصله سابق را ندارند، او را تنبیه میکنند و همینجاست که تناقض وحشتناکی در شخصیت کودک شکل میگیرد. حتی برای فرزندی که کتک میخورد حمایت قانونی عاقلانهای وجود ندارد؛ چون فوق فوقش در بهترین حالت پدر را برای یک هفته بازداشت میکنند و جدا از اینکه بعد از یک هفته برمیگردد و باز همان آش و همان کاسه، در آن یک هفته چه کسی قرار است مخارج خانواده را تأمین کند؟ اگر میبینید در خارج میتوانند جلوی چنین چیزهایی را بگیرند، به این دلیل است که کل سیستم تربیتیشان کامل است و با دست باز میتوانند از حربههای قانونی استفاده کنند». این مددکار اجتماعی درباره جذابشدن این سوژهها در ایران تأکید میکند: «ما در جامعهمان تفریحی نداریم. هیچجای دنیا از پیامک، زیاد استفاده نمیکنند، جز در مواقع ضروری؛ حالا این را بگذارید کنار آمارِ پیامک ایرانیها که به گمانم از همهجا بیشتر است. تمام این چیزها و فیلمها و لطیفهها و... در شبکههای مجازی به این دلیل است که هیچ تفریحی نداریم. البته حواسمان باشد اگر هر کدام از ما این فیلمها را پخش نکنیم، این سیکل بسته میشود. اگر قرار بر تفریحکردن باشد، باید پول و آسایش هم باشد که البته نیست. وقتی یک فرد تفریحی در دنیای واقعی ندارد، دیگر چقدر میتواند سرگرمیهای مجازیاش را سالم و بدون آسیب نگاه دارد؟! باید امکان تفریحات واقعی برای مردم فراهم کنیم. وقتی طرف چند شیفت کار میکند و خسته و کوفته به خانه برمیگردد و راهی جز خوابیدن ندارد، از او چه انتظاری داریم؟ اینجا به مسئله کمبود درآمد هم میرسیم که بدونشک تأثیری مستقیم دارد. او با لطیفه و فیلمها و عکسهای مجازیِ موبایلش آرام میشود؛ چون خالی است و چیزی برای سرگرمی ندارد. نمیشود ما سرگرمیها را از مردم بگیریم و در ازایشان چیزی به آنها ندهیم؛ در این صورت نتیجه همینی میشود که داریم میبینیم». برگرفته از سایت روزنامه شرق |
URL : https://www.vekalatonline.ir/articles/155361/زندگی-در-مشت-شبکه-های-اجتماعی/ |