تکمله یی بر یادداشت فرزانه روستایی : اگر سهیلااعدام نمی شد
روزنامه اعتماد - شماره 2091 - 10/8/88
نویسنده: انور ایران زاده
در روزنامه اعتماد (شماره 2083- 30/7/88) مقاله یی تحت عنوان «برای سهیلا، بی پناه ترین ایرانی» به قلم نویسنده خوب و آگاه خانم فرزانه روستایی چاپ شده است که می توان گفت مقاله یی مستدل و سراپا شور و احساس است و خانم روستایی با احساسی به غایت زیبا به موضوع تلخ اعدام زنی به نام سهیلاقدیری متهم به کشتن فرزند پنج روزه خود پرداخته و نهایتاً وضعیت خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی و روحی و روانی این زن نگون بخت را از عوامل اصلی اقدام بی رحمانه وی دانسته و به تصریح با استناد به آمار و ارقامی صحیح و واقعیت های موجود، سهیلاقدیری را نه به عنوان قاتل، قاتل فرزند، بلکه چونان قربانی تیره روزی شناسانده است. بدون تردید مندرجات مقاله را حقایقی انکارناپذیر دانسته، مطلقاً در فکر نقد یا ایراد گرفتن از متن و مفاد آن نیستم بلکه آنچه مطمح نظر من است و می خواهم در این نوشته به آن اشاره کنم در واقع باید چونان تکمله یی بر این مقاله تلقی کرد: تکمله یی که می تواند به نوعی ثابت کند که خانم فرزانه روستایی در نوشتن مقاله پراحساس خود فقط به یکی از ابعاد قضیه توجه کرده و به جنبه دیگر موضوع که ماهیتاً می تواند بسیار حائز اهمیت باشد، عنایتی مبذول نداشته است و این شاید به خاطر درک مسوولیت تام و تمام وجدانی وی بوده که زمینه یی برای بحث درباره اساسی ترین مساله این جریان باقی نگذاشته است. در اینجا لزوماً باید اشاره کنم که من اصولاً مخالف مجازات اعدام آن هم به ویژه در مورد مجرمانی که قبل از 18 سالگی مثلاً مرتکب قتل شده باشند هستم (در مقاله یی دیگر موضوع قصاص را مشروحاً بیان خواهم کرد). به هر تقدیر جنبه دیگر قضیه سهیلاقدیری که نوشتن درباره آن می تواند تلخی آثار و عوارض اقدام مجرمانه زنی نگون بخت را در صورتی که اعدام نمی شد نشان دهد موضوع مقاله من است: موضوعی که بر مبنای تجارب علمی، اجتماعی و با نگرش به سوابق و پرونده های متعدد و مصاحبه هایی که با متهمان و مجرمان به قتل به عمل آورده ام به آن می پردازم. از سوی دیگر باید بر این نکته اساسی تاکید کنم که منظور من از کلمه «قاتل» در این مقاله، معنای اخص آن است نه معنای مطلق آن... . به این معنی که به نظر من قاتل به معنای اخص کسانی هستند که با تصمیم قبلی، عالماً و عامداً و با قلبی سیاه و سرشار از کینه و نفرت یا خودخواهی یا به انگیزه انتقام یا کسب منافع یا حفظ منافع مرتکب قتل دیگری می شوند و این گونه قتل ها متفاوت از قتل هایی هستند که مثلاً در یک زد....و خورد خیابانی یا بیابانی یا در موقع ایجاد مشغله یی که اساساً فکر کشتن و گاهی حتی فکر ضرب و جرح هم به ذهن خطور نمی کند اتفاق می افتند که این می تواند مصداق بارز قتل به معنای مطلق باشد که البته احراز موضوع و تشخیص مغایرت این گونه قتل ها که هر یک در شرایطی ویژه اتفاق می افتند بر عهده قضات است که باید عادلانه و با تیزبینی، هوشیاری و نظارت بر تحقیقات و بعد با بررسی و منظور نظر قرار دادن همه جوانب قضیه، چگونگی قتل را روشن و آن را در زمره قتل به معنای اخص قرار دهند یا در زمره قتل به معنای مطلق...؟ بدیهی است چنین روش و دقت و رسیدگی در تشخیص نوع قتل که می تواند زمینه مناسب و قاطعی برای تعیین مجازات فراهم کند و مسلماً هیچ گاه نمی توان قتل تصادفی بدون تصمیم قبلی و بدون عمد و قصد را در ردیف قتلی قرار داد که با تصمیم قبلی انجام می گیرد و مجازاتی مشابه و به یک میزان برای هر دو نوع تعیین و اجرا کرد. حال باید در مورد سهیلاقدیری به این مطلب عنایت داشت که قتل ارتکابی توسط وی مصداق کدام یک از انواع قتل ها (خاص یا مطلق) است؟ اما قبل از پرداختن به این موضوع لزوماً باید به یک واقعیت بسیار مهم، اساسی و سرنوشت ساز توجه کامل داشت و آن تلقی و تفکر قاتل از عمل ارتکابی و تاثیر چنین اقدامی در روند زندگی وی است. من در کتاب رمان «ما بیغمان مست» که آن را بر اساس تجربیات شخصی در کار وکالت و قضاوت نوشته ام و با آنچه از فکر و احساس یک قاتل (قاتل به معنای اخص) شنیده و درک کرده ام، صریحاً اشاره کرده ام: «... انسان کشتن به هر دلیل و انگیزه یی و به هر وسیله یی، ممکن است ترس و زحمت چندانی نداشته باشد، تعقیب و محاکمه نداشته باشد ولی هیهات، که غم دارد: غمی تلخ، غمی سنگین، غمی که قاتل را به سوی مرگ می کشاند...» و اضافه کرده ام: «خشم و نفرت به هر اندازه یی که باشد، به هر دلیل و علتی که باشد قابل نیست که برایش آدم کشته شود. آخر با غمش چه کار می توان کرد؟...» و این غم همان غم تلخ و جانکاهی است که به عذاب وجدان تعبیر شده است. امکان ندارد کسی عمداً مرتکب قتل شود ولی نسبت به این اقدام خود بی تفاوت بماند، اگر بی رحمی و بی تفاوتی دیده شود باید چنین حال و وضعی را در وضعیت روحی و روانی قاتل جست وجو کرد وگرنه هیچ انسانی که حتی اندکی قدرت تفکر و تامل و احساس انسانی داشته باشد و به قبح عمل خود آگاه است، نمی تواند خود را از زیر بار غم تلخ و سنگین آدمکشی رهایی بخشد. حال با توجه به هر آنچه گفته شد و با توجه به اینکه ثابت شده سهیلاقدیری عمداً و به انگیزه یی که خود ادعا کرده فرزندش را کشته و قاتل به معنای اخص است، این فرض را مطرح می کنیم که اگر سهیلاقدیری اعدام نمی شد، آزاد هم می شد چه مسائلی به وجود می آمد؟ آیا این زن می توانست با آنچه از محرومیت ها و بی رحمی ها دیده بود خود را از چنگال آثار و عوارض مجموعه عقده هایی که شخصیت وی را شکل داده بودند نه خلاصی بخشد؟ آیا او می توانست صحنه کشتن بی رحمانه فرزند خود را به وادی فراموشی بسپارد؟ بدون تردید پاسخ منفی است. سهیلاقدیری دیگر آن موجود قبل از قتل فرزند نبود بلکه انسانی سرشار از بی رحمی، کینه و عقده بود که مخصوصاً کشتن فرزندش، دیگر چیزی به نام مهر و محبت در قلب او باقی نگذاشته بود و ناچار برای خالی کردن خود از یک دنیا کینه و نفرت و غم تلخ کشتن فرزند، بی رحمانه هرآنچه در بقای خود می دید به نابودی می کشاند. او وقتی حتی به فرزند خود رحم نکرده و دنیا و مافی ها را مسوول زندگی نکبتی و تیره بختی خود می دانست پس به آسانی می توانست به صورت های مختلف داد خود را از جامعه و به زعم وی از بی رحمی انسان ها بستاند. او می توانست بدون آنکه مقید به هیچ اصلی از اصول و ضوابط اخلاقی و انسانی باشد ناقل ایدز و مواد مخدر و هزاران تیره روزی های دیگر شود و جامعه یی را به تباهی بکشاند، اگر برای اشخاصی چون سهیلاقدیری که قربانی فقر و محرومیت و بی رحمی ها شده اند راه حل هایی وجود داشته باشد که وجود دارد و خانم روستایی به روشنی و با استناد به آمار و ارقام این راه حل ها را نشان داده است اما آیا می توان برای سهیلاقدیری فرزندکش، چنین راه حلی را تجویز کرد؟ در مقابل یک آدمکش آن هم آدمکشی چون این زن نگون بخت اگر دنیایی سرشار از مهر و زیبایی هم به وجود می آمد، باز نمی توانست چهره خونین یا تیره قربانی و تلخی اقدام بی رحمانه خود را فراموش کرده، فقط مهر و زیبایی دنیا و انسان ها را ببیند. سهیلاقدیری با کشتن جگرگوشه خود در واقع با هرآنچه مهر و محبت و زیبایی نام دارد وداع گفته بود. بنابراین در مقابل دنیای سرشار از مهر و زیبایی هم باز سرشار از همان کینه ها و عقده ها و تلخی زهرگونه قتل فرزند خود بود و نتیجتاً مهر و زیبایی را لگدکوب می کرد و جز به انتقام از انسان ها که به زعم خود همگی را مسوول بدبختی ها و تیره روزی ها و حتی قتل فرزندش می دانست به چیز دیگری نمی اندیشید. واقعاً جای سوال است با چنین اشخاصی چه باید کرد؟برای آنکه چنین انسان هایی این سان نکبت زده و تیره بخت نشوند که حتی دست شان به خون آلوده شود راه حل های زیادی هست که خانم روستایی در مقاله اش به طور مستند و مستدل به آن پرداخته است اما با یک انسان تیره بخت که با وجودی سرشار از کینه و عقده، عالماً و عامداً دستش به خون دیگری آلوده شده چه باید کرد؟ آیا اعدام نکردن و بعد آزاد کردن سهیلاقدیری راه حل درستی بود؟ آیا اگر اعدام نمی شد اما کماکان در زندان می ماند قابل توجیه بود؟ در این گونه شرایط باز می پرسم واقعاً چه باید کرد؟
*وکیل پایه یک دادگستری
|